همیشه یکی هست که رفتنش
سکوت دلت را به هم می زند
سر آغاز ویرانیت می شود
کسی که کنارت قدم می زند
به عطر نفس های گرم خودت
که پیراهنم را گرفته نرو
به شب پرسه های پر از آرزو
که در حسرتم پا گرفته نرو
به احساس معصوم من تکیه کن
دلت را به دست دل من بده
در این لحظه های پر از دلهره
به من جرأت تکیه کردن بده
در انبوه دلشوره جاده ها
به آرامش ماندنت فکر کن
به من که دلم را گره می زنم
به چین های پیراهنت فکر کن
من از ابتدای جهان یک نفس
به تاریخ چشمان تو زُل زدم
دلم را از این راه پر حادثه
به دنیای امروز تو پُل زدم
به احساس معصوم من تکیه کن
دلت را به دست دل من بده
در این لحظه های پر از دلهره
به من جرأت تکیه کردن بده