از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانیست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه ی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانیست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه ی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امّیدِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امّیدِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم
تشویشِ هزار آیا، وسواسِ هزار امّا
کوریم و نمیبینیم، ور نه همه بیماریم
ما خویش ندانستیم، بیدارمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
کوریم و نمیبینیم، ور نه همه بیماریم
تیغیم و نمىبُرّیم، ابریم و نمیباریم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امّیدِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم