نفس تو سینه ی مهراب حبسه هوا بغضش گرفته ابر خستست
کی از دنیا دلش انقدر خونه که حتی صبرشم از صبر خستست
کدوم خورشید از اینجا گذشته که رنگ از روی هر کوهی پریده
کی بازم دردش رو با چاه گفته کی انقدر بار تنهایی کشیده
با این که سوگوار و بی قراری محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت می لرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بی افتی
با این که سوگوار و بی قراری محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت می لرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بی افتی
حبیب عاشقا و درد مندان شنیدم هیچ دردی بی دوا نیست
تو هم درمونی هم درد ای مرد کسی با درد تنها آشنا نیست
شکم سیرا ادا دنیا پرستا به حق زیر تیغ ذولفقارن
به شوق دیدنت اما هنوزم یتیما شب به شب چشم انتظارن
با این که سوگوار و بی قراری محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت می لرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بی افتی
با این که سوگوار و بی قراری محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت می لرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بی افتی