از مرد تنها تر تو دنیایی نیست
وقتی که برقی خنجر سایش رو از خاک می گیره
یعنی من از آوازه اسم تو فهمیدم
مردی که از عشق تو می میره نمی میره
تقدیر من تعطیل روزای توئه وقتی
از حیرت دریا و بهت آسمون میگه
وقتی اذون و مردم از خورشید می پرسن
خورشید روی نیزه ها اذون میگه
ای وای اگه روزی نظر برگرده از کارم
چیزی نمی مونه از بودنم باقی
چشمات و می بندی و کار من.تموم میشه
من تشنه نورم یا ایها ساقی
فانوس رو روشن می کنم شب بی تو نزدیکه
بعد از تماشای خسته خونی
حال بد من فکر درمون نیست می دونی
من از تو بیمارم تو خوبم کن می تونی
از بد تنها تر تو دنیایی نیست
وقتی که برقی خنجر سایش رو از خاک می گیره
یعنی من از آوازه اسم تو فهمیدی
مردی که از عشق تو می میره نمی میره