هومن اژدری متولد سال ۱۳۵۶ در شهر تهران. سالهای کودکی تا نوجوانی را در شهر مشهد سپری کردهاست.
در ادامه مصاحبه با هومن اژدری را دنبال کنید:
از کودکی موسیقی را شروع کردم و از سن ۲۰ سالگی اولین گروه را تشکیل دادم تا به امروز که در کنارتان هستم. در کنار خیلی از خوانندهها و گروههای پاپ گیتار باس زدهام. آهنگسازی و ترانه سرایی را بیشتر برای خودم انجام میدهم.در زمینهی آواز هم در خدمت استادان بزرگواری چون فریدون فروغی، محمدرضا صادقی خوانندهی اپرا و محمد نوری بودهام.
پیبش از ادامهی سوالها میخواستم بدانم که چرا همهی خوانندهها یا گروههای فعال در فضای راک ما در نهایت ارتباطی با شهر مشهد پیدا میکنند؟
خود من هم به تازگی به این موضوع رسیدهام و دلیل مشخصی برای آن ندارم اما معتقدم جنوبیها هم در عرصهی راک فعال هستند.
همانطور که پیش از این اشاره کردم؛ در سن ۲۰ سالگی گروهی به نام موج نو را راه اندازی کردیم. این فعالیت بیشتر جنبهی آزمون و خطا داشت و میخواستم در زمینهی موسیقی تجربه کسب کنیم. قرار ما بر اداشتن اجرا نبود، بیشتر به مبادلهی تجربیاتمان با یکدیگر میپرداختیم. در خانهی درامر گروه جمع میشدیم و از بیشتر از فعالیت گروهی و بودن در کنار همدیگر لذت میبردیم. البته با همان گروه در جشنی که در دانشگاه دامپزشکی برگزار شد، چند قطعه اجرا کردیم.
نه؛ چه خوب که به این سوال رسیدیم. این که میگویند فلانی در زمینهی موزیک راک فارسی اولین است یا به شکلی پدر یا مادر راک فارسی است، به این شکل نیست. به این دلیل که در آن زمان جنبشی شروع شد اما هیچکدام با آن یکی در ارتباط نبودیم. به عنوان مثال من نمیدانستم که در همان زمان یکی دیگر هست که مثل من به انجام همین شکل از موسیقی مشغول است. برای همین شاید خیلیها فکر کنند که اولین بودهاند.
از کودکی با این سبک از موسیقی خیلی خوب ارتباط برقرار میکردم، یعنی از همان زمانی که حتا نام این سبک را هم نمیدانستم. در مشهد در همان سالهای کودکی این امکان وجود داشت که تلویزیون روسیه را بگیریم. این تلویزیون برنامهی داشت که به موسیقی راک اند رول میپرداخت، شاید باورتان نشود من از سن ۶ یا ۷ سالگی علاقهی زیادی به این برنامه داشتم.
پیش از همه شخصی که گیتار باس میزد از گروه جدا شد، به همین خاطر خودم گیتار باس نواختم. بعد از آن درامر گروه جدا شد و ما هم نام گروه را به راک (صخره) تغییر دادیم. بعد از آن شروع به ضبط کردن آلبوم مستقل خودم کردم که برای دریافت مجوز اقدام کنم البته هیچ وقت موفق به کسب مجوز نشدم. بعد از آن هم گروه Mad City را تشکیل دادیم.
این گروه از ۵ نفر تشکیل شده بود؛ سام نظری که نوازندهی کیبورد و فلوت بود، سینا دلمقانی گیتاریست و محمد مرادی درامر گروه بودند، آرش گلشنی گیتار باس مینواخت. خود من هم لید گیتار میزدم و آهنگسازی میکردم و میخواندم. با این گروه در واقع ۳ آلبوم ضبط کردیم، آلبومهایی به نامهای معذرت خواهی، رادیو تهران و مردی در آینه که مردی در آینه در استودیو ضبط شد و بعد از آن استودیو پلمپ شد و این آلبوم برای همیشه از دست رفت. چند تایی از همین کارهایی که بعدها خودم تنها نواختهام و خواندهام مثل خیانت موجه و یا هتل با همان گروه اجرا شده بود. در چند اجرا هم با همین گروه شرکت کردیم یکی در سالن فارابی، یکی در سالن همایشهای سینما ایران و یکی در فستیوال راک که در کنسرواتوآر برگزار شد.
در همان سالهایی که در کنار گروه Mad City بودم با سیاوش امامی هم گروه Mute Agency را داشتیم. هنوز هم در کنار این گروه هستم و هرکجا که Mute Agency باشد من هم حضور دارم. بعد از آلبوم سوم گروه Mad City من از ایران رفتم.
با در نظر گرفتن اینکه گروه Mad City هیچگاه مجوز نگرفت و هیچگاه این امکان به وجود نیامد که این گروه برای اعضای آن بازگشت مالی داشته باشد؛ چه چیزی اعضای این گروه را در کنار هم نگه داشت؟
ما کنسرت برگزار میکردیم، درآمد کنسرت را برای ضبط آلبوم خرج میکردیم. آلبوم که آماده میشد آنرا در کنسرت بعدی میفروختیم. به همین شکل برای ادامهی حیات گروه یک چرخهی اقتصادی درست کرده بودیم بدون این که پولی برای کسی بماند. تنها چیزی که ما را به ادامهی فعالیتمان مجاب میکرد عشقمان به موسیقی بود.
برای گروههایی که حالا در حال فعالیت هستند کمترین پیشرفتی که وجود داشته ابزارهایی است که برای ارائه کارشان وجود دارد. به عنوان مثال شبکههای اجتماعی یا اینترنت، در صورتی که در آن زمان من در کافهای که خودم داشتم تبلغ کارهای گروه را میکردم و این تبلیغ به شکل دهان به دهان بود. حالا اینترنت دستمان را خیلی بازتر کرده است و اینترنت موزیک ما را به گوش مخاطب میرساند. حالا مردم هم با این نوع موسیقی ارتباط برقرار کردهاند، حتا در میان طرفدارانم پدر و پسری وجود دارند که با هم کار من را پیگیری میکنند در صورتی که در آن زمان چنین نبود، این استقبال مردم تهیه کنندهها را هم بر آن داشت که به سراغ این نوع از موسیقی بیایند و برای مجوز بگیرند و پول خرج کنند.
ابتدا با بچههای ایرانی گروهی تشکیل دادیم به اسم Runway 18 این یک اصلاح خلبانی است و این شمارهها مربوط به کشور آن است که عدد ۱۸ متعلق به ایران است. خب فعالیت در کنار این گروه خیلی چیزها را به من آموخت به تکنیکهایی در زمینه خواندن راک دست پیدا کردم. این امکان هم وجود داشت که موزیسینهای بزرگی را ببینیم و از آنها بیاموزیم. بعد از آن در کنار یک دوست ایرانی و یک دوست مالایی و یک دوست کرهای گروهی را به نام مستر راک اند رول تشکیل دادیم، یک آلبوم و اجرا در چند فستیوال مختلف نتیجهی کار این گره بود.. بعد از آن با تشویق همان دوست ایرانی حاضر در گروه شروع به ضبط قطعات فارسی با نام خودم به شکل کانتری و با گیتار آکوستیک کردم. با پیش زمینهای که از سلیقهی مردم داشتم، مطمئن بودم که از این کار نتیجه نخواهم گرفت. شبی که قطعهی خیانت موجه را ضبط کردم با خودم فکر میکردم برای چه این کار را ضبط کردم؟ در نهایت که کسی آنرا نخواهد شنید. اما پیش بینیهایم غلط از آب در آمد و از این قطعه استقبال خوبی شد.
اگر بخواهم با ذکر یک تفاوت از معایب و محاسن آنطرف آب بسنده کنم باید بگویم در آنجا اکثر کسانی که به عنوان شنونده در اجراها حضور دارند تحت تاثیر مواد روانگردان و … هستند به همین خاطر با ترانهی اثر کاری ندارند و فقط با ریتم و بیت کار ارتباط برقرار میکنند در صورتی در اینجا این چنین نیست مردم پیگیر ترانه هستند و ترانه برای آنها یکی از بخشهای مهم تشکیل موسیقی است. اما آنجا از لحظهای که برای اجرای زنده تصمیم میگیریم تا لحظهای که روی صحنه به اجرای کنسرت میپردازیم تنها دو هفته فاصله است و این دو هفته زمانی است که برای تبلیغات در نظر میگیریم، در صورتی که اینجا این زمان در حدود یک سال است و در بیشتر مواقع موفق به اخذ مجوز نخواهیم شد.
صد درصد تجربهی گروهی را البته به شرطی که به شکل حقیقی گروه باشند، صرف نواختن و خواندن در کنار یکدیگر فعالیت گروهی نمیشود. اعضای یک گروه باید به شکل گروهی با هم فکر کنند. من این تجربه را به بهترین شکل در گروه Mad City داشتم، در آنجا ما یک گروه حقیقی بودیم و از فعالیت گروهیمان لذت میبردیم و این در صورتی است که در گروه مستر راک اند رول موفق به تکرار این تجربه نشدم. اما دلیلی که من را بر آن داشت تا فعالیت موسیقیام را به شکل فردی ادامه بدهم، این بود که دیدم هرگاه این گروهها از هم پاشید یا من از آنها جدا شدم، دیگر گروه به حیاتش ادامه نداد و فقط من ماندم. در همهی این گروهها من شعرها و آهنگها را مینوشتم و سخنگوی اصلی بودم. سرمایه گذاری من روی نامهایی بود که حالا دیگر نیستند، در صورتی که اگر روی اسم خودم کار کرده بودم حالا وضعیت بهتر از این بود کما اینکه شما من را میشناختید اما نمیدانستید که هستهی اصلی گروه Mad City من بودم. سوای از این حساسیت روی گروه فعال در عرصهی راک بیشتر است تا روی شخص و حالا فکر میکنم خیلی راحتتر است که بگویم من هومن اژدری هستم خواننده پاپ! مردم خودشان سبک من را تشخیص خواهند داد.
شاید دلیل اصلی این باشد که در حق بچههای راک اجحاف بیشتری شده است. امکان این وجود نداشته که همهی آنها به راحتی بتوانند فعالیت خود را به مخاطبانشان عرضه کنند. در صورتی که برای بچههای پاپ این امر خیلی راحتتر است و جا برای همهی آنها هست. از طرفی فعالیت گروه زمان و انرژی بیشتری را میطلبد، عدهای همیشه عقب میمانند، عدهای همیشه نادیده گرفته میشوند. در حال حاضر فقط یک نفر (به عنوان مثال) میتواند خوانندهی راک رسمی باشد و کنسرت بدهد، شما در نظر بگیرید که همه همان یک جا را میبینند و دوست دارند آنجا باشند و برای اینکه آنجا باشند کارشکنی میکنند.. غافل از این آن یک نفر هم بیخبر از همهجا کار خود را میکند. من هیچ مشکلی با هیچ شخصی ندارم و همه را تایید میکنم و کار همهی بچهها را دوست دارم و فقط میتوانم از این قضیه متاسف باشم.
همانطور که پیش از این گفتم این کارها را همزمان با فعالیتم در گروه مستر راک اند رول ضبط کردم و در آن زمان در گروه یک عضو بودم و با مدیر گروه قرارداد بسته بودم و نمیتوانستم از اعضای گروه برای ارائهی کار شخصیام استفاده کنم. از طرفی در مالزی هزینهی استودیو بسیار بالا بود و نمیتوانتسم به آهنگساز و نوازنده و تنظیم کننده پولی بپردازم. دوستی که وضع مالی مناسبی داشت و استودیوی ضبط صدایش خالی مانده بود اجازه داد که از استودیویش استفاده کنم و من برای ضبط هرکدام از این قطعات دو ساعت بیشتر وقت نداشتم. سوای از این فضای فکری خودم هم عوض شد و از همان ابتدا به موازت راک، کانتری را هم دنبال میکردم و خیلی به آن علاقه دارم به نظرم کانتری ریشه رد موسیقی راک دارد. دلیل دیگر هم همان پیش زمینهای بود که از سلیقهی مردم نسبت به راک فارسی داشتم.
دیدگاه شما