من هیچ‌وقت سوار کشتی‌های تجاری نشدم!

رابرت پلنت

رسانه نوا – رابرت پلنت هم مثل فردی مرکوری از خوانندگان برجسته دوران طلایی دهه ۱۹۷۰ میلادی است. اسطوره در دورانی که راک دنیا را تکان داد. حالا پلنت در آستانه ۷۰ سالگی یازدهمین آلبوم سولوی خود را با عنوان Carry Fire منتشر کرده است. آلبومی که مورد توجه منتقدان و رسانه‌ها قرار گرفته است. برخی این آلبوم را بازگشت او به دوران طلایی‌اش در لدزپلین دانسته‌اند. پلنت به تازگی با سایت معتبر Uproxx مصاحبه مفصلی انجام داده است که گزیده‌ای از آن را برای شما ترجمه کردیم.

اجازه بده دربارۀ آلبوم جدیدت، Carry Fire صحبت کنیم. در این آلبوم چه هدفی را دنبال می‌کردی؟
من فقط دارم داستان زندگی ام را تعریف می‌کنم و همۀ چیزهایی که اطرافم اتفاق می‌افتد. مثل یک دفتر ثبت وقایع. نه دقیقا ولی شبیه یک سفرنامه. بعضی از اتفاقات مربوط به گذشته هستند. بعضی از آلبوم‌ها به زمان‌های خیلی دور برمی‌گردند. این آلبوم نظری اجمالی است به تمام چیزهایی که در جهان در حال اتفاق افتادن است؛ به تمام چیزهایی که در استراتوسفر اطراف ما و هوایی که در آن نفس می‌کشیم رخ می‌دهد.

جالب است که از کلمۀ «سفرنامه» استفاده کردی. وقتی به کارنامۀ کاری تو به عنوان یک کل گوش می‌کنیم می‌بینیم که حسی از مکان در آن وجود دارد که در پروژه‌های مختلف کاملا متفاوت است.
خب، می‌دانی، من هیچ‌وقت به ناوگان کشتی‌های تجاری نپیوستم و هیچ‌وقت وایکینگ نبودم. اما به راه و روش خودم همیشه به‌خاطر راهی که می‌رفتم خوشحال بودم نه مقصدی که قرار بود به آن برسم. اگر نقطه‌ای باشد که بتوانی اطراف آن بچرخی آن‌وقت چیزهایی را می‌بینی که انتظارش را نداشته‌ای. این چیزی بوده که از وقتی ۲۳ سالم شد تا به امروز برای من اتفاق افتاده است.

سفرهای متفاوت‌ات را چطور فهرست و ثبت می‌کنی؟
اول از همه، من دربارۀ هیچ‌ چیز خاصی جدی نیستم. و این نقشی نیست که آن را برای منفعت خودم یا دیگری بازی کنم. فقط با زمان حرکت می‌کنم تا چیزهایی را که برایم جالب یا عاقلانه یا مضحک است پیدا کنم. می‌دانی انسان‌ها نیمی از اوقات رفتارهایشان کمتر از حیوانات منطق دارد.

اخیرا پس از مدتی زندگی در امریکا به انگلستان برگشته‌ای آیا می‌توانی جذابیت طبیعت ولز را برای یک امریکایی که هرگز آنجا نبوده توصیف کنی؟
آنجا حال و هوای دیگری دارد. انگار چیزی در اتمسفرش هست که در میان تمام درختان، تپه‌ها، جنگل‌ها و مسیرهای قدیمی‌اش که حالا فراموش شده‌اند در جریان است. غریبه‌بودن برای من هیچ‌وقت عادی نشد چون با اینکه خیلی سفر کردم، همیشه به همان آب و هوای جادویی برگشتم که فکر می‌کنم می‌توانم بخوانمش و احساسش کنم. وقتی از تگزاس برگشتم، موقتی آمده بودم خانواده و دوستانم را ببینم اما من همیشه همینطور هستم. برای مدتی در ایالات متحده ساکن بودم اما بعد احساس کردم دارم کشیده می‌شوم، چیزی صدایم می‌کند. ولزی‌ها به آن می‌گویند Hiraeth (به معنی نوستالژی).

فکر کنم باید آن را برایم هجی کنی.
فکر می‌کنم H-I-R-A-E-T-H یا چیزی شبیه این. به معنی یک اشتیاق یا چیزی که شما را به سمت خودش می‌خواند. این مفهومی است که خیلی از آهنگ‌ها در سراسر این کره خاکی دربارۀ آن نوشته شده‌اند. و همینطور خیلی از اشعار. مردم وارد دنیای بزرگِ بیرون می‌شوند و بعد غالبا هرکدام به طریقی دوباره بازمی‌گردند.

می‌توانی چندتا خاطره از اولین باری که به امریکا رفتی به یاد بیاوری؟
وقتی اولین بار به امریکا رفتم ۲۰ سالم بود. من و جان بانم(نوازنده درامز گروه لدزپلین) هر دو خیلی جوان بودیم. بنابراین هر چیزی که می‌دیدیم خیلی بزرگ‌تر، درخشان‌تر و جالب‌تر از آنچه در بریتانیا پشت سر گذاشته بودیم به نظر می‌آمد. با اینکه ما از دهه شصتِ فوق‌العاده‌ای می‌آمدیم که بیتلز، رولینک استونز و چیزهایی مثل آنها داشت. اما در جامعۀ انگلستان سرعت و اعتمادبه‌نفسی که من در امریکا تجربه کردم وجود نداشت.
من در امریکا اضطراب‌های اجتماعی زیادی را تجربه کردم. در آن زمان آنها که هم‌سن و سال من و کمی بزرگ‌تر از من بودند داشتند به فساد و سلطۀ سوال‌برانگیزی که از جانب دولت اعمال می‌شد واکنش نشان می‌دادند. در امریکا چیزهایی در فضا بود، الکتریسیته‌ای بود که نمی‌توانستید از آن اجتناب کنید. قطعا ما می‌توانستیم آن را درک کنیم. آنها که آنجا بودند آن را می‌دیدند و جنبش عظیمی برپا بود. اینها توسط موزیسین‌ها، شاعران، نویسندگان و نمایش‌نامه نویسان زیادی انعکاس داده می شد و این مسئله برای مدت‌های زیادی از دهۀ هشتاد به بعد از سیاست‌های ایالات متحده ریشه می‌گرفت و بر آن تاثیر می‌گذاشت.

نوعی تبادل فرهنگی.
بله. البته این اولین تجربۀ ما نبود. ما یک‌بار هم از طرف دولت ایسلند به عنوان سفیران فرهنگیِ مردم بریتانیا دعوت شده بودیم. قطعا می‌توانید تصور کنید به چه صورت بود.

گروه شما قطعا در خط مقدم کنسرت‌های فوق‌العاده‌ای بود که در زمان شما برگزار می‌شد، چه عواملی یک اجرای زنده را به‌وجود می‌آورد؟
بستگی دارد در چه دوره‌ای باشید و در زمانۀ خودتان در چه نقطه‌ای قرار گرفته باشید و اینکه در دورۀ خشونت و آشفتگی باشید یا نه. به خیلی مسائل باید توجه داشت، مثل وجه دراماتیک قضایا، هیجان، شکل اجرا، انرژی مخاطب و تبادل انرژی بین هنرمند و مخاطب؛ همۀ اینها بعلاوه خریدن بلیت آن هم این روزها با توجه به جرائمی که در فروش بلیت اتفاق می‌افتد. وقتی در نهات شما به صندلی یا جایی که باید بایستید می‌رسید هرجا که باشید چه در یک سالن سرپوشیده چه در یک کلاب یا استادیوم‌های عظیم همیشه هیجان زیادی را انتظار می‌کشید وجود دارد.

هیچ اجرای خاصی هست که در ذهنت حک شده باشد و برایت خاص باشد؟
بله، صدها اجرا. فکر می‌کنم اولین اجراها اینطور بودند. احتمالا اوایل هر کاری هیجان‌انگیزترین بخش آن است. اهمیتی ندارد چقدر آن کار موفق باشد یا چه اتفاقی بیافتد، شروع هر چیزی همان جایی است که پر از شور و شوق است چون آدم کمترین میزان ترس را دارد و بیشترین امیدواری‌ها را… درست مثل اوایل کار زپلین یا شروع حرفۀ شخصی خودم یا شروع کار با الیسون کراس. هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاق‌هایی بیافتد. به نظر من این فوق‌العاده‌ترین بخش هر چیزی است، شما آن بیرون هستید، در میان اقیانوسی از هنرمندان. سعی خودتان را می‌کنید، کار خودتان را انجام می‌دهید. برای خودتان. باید بگویم من بیشتر از اینکه برای مخاطبم کاری کرده باشم برای خودم کرده‌ام. می‌دانید، ماجرا به این شکل است.

به‌نظر می‌رسد که واقعا میوز [الهه الهام‌بخش هنر] خاصی را دنبال می‌کنی، به‌خصوص در این دورۀ زمانی اخیر. شبیه هنرمندی هستی که می‌خواهد همه چیز را تا آخر بسوزاند و خلق کاملا متفاوتی بکند.
باید همیشه در حرکت بود. همیشه باید چرخ‌ها را چرخاند تا ببینی چه می‌شود. این چیزی بود که در لدزپلین اتفاق می‌افتاد. ما همیشه در حال تغییر مسیر بودیم. رویکردمان را تغییر می‌دادیم، چرخ را می‌چرخاندیم تا ببینیم به کجا می‌رسد و بعد برای مدتی آن مسیر را دنبال می‌کردیم. من فکر نمی‌کنم در کل کارنامۀ لدزپلین یا حتی خود من آلبومی پیدا شود که مسیری از پیش تعیین شده را رفته باشد. همیشه باید خودمان را به آن بالا می‌رساندیم، بالا توی ابرها، می‌دانی چه می‌گویم؟

کمان مسیر حرفه‌ای تو جا به جا به سمت تغییراتی خم شده است. اولین آلبوم هیچ شبیه Led Zeppelin III نیست یا شبیه Now And Zen یا Carry Fire.
خیر. نباید هم باشد. چون اگر بود… می‌دانی؟ من قبلا خیلی خوب خیابان اسفالت می‌کردم و شغل خوبی از آن ساخته بودم. خیلی جالب بود. شاید کمی دچار وسواس فکری باشم اما قبلا آسفالت کردن خیابان‌ها و جاده‌ها را دوست داشتم و این خیلی جالب است. اما تکرار برای راحتی و امنیت و به‌دست آوردن پول واقعی نیست. هیچ موزیسینی نباید به آن به عنوان یک حرفه نگاه کند. این یک حرفه نیست یک هدیه الهی است.

حالا که صحبتِ آسفالت کردن شد، تو و جان بانم پیشینۀ کارگری جدی‌ای دارید. هیچ‌وقت تصور می‌کردی به این قله‌های بلندی که رسیدی برسی؟
خیر. وقتی ما در سال ۶۹ به کلاب Kinetic Playground در شیکاگو رسیدیم برای ارون روسو کار می‌کردیم. آن بزرگترین جایی بود که شما می‌توانستید اجرا کنید. بعضی از شهرها جایی شبیه «سالن‌های شهر» داشتند. شاید اگر به لس انجلس می‌رفتید تالار لانگ بیچ یا سانتا مانیکا را داشتید اما مکان‌های خیلی بزرگ وجود نداشت. بیتلز در استادیوم شِی اجرا کرده بود و واقعا عجیب بود اینکه بروی و در یک استادیوم ورزشی کنسرت برگزار کنی. بعد از آن همین‌طور همه چیز رشد کرد و رشد کرد و هنرمندان بسیاری سر و کله‌شان پیدا شد که همه چیز را بهتر و بهتر می‌خواستند. سفری بود که هر کسی از باید سر می‌گذراند.

دربارۀ برنامه‌ها و سالن‌های عظیم و ویژه، اخیرا با گری کلارک جونیور در پشت صحنۀ اجرایش در لس آنجلس مصاحبه می‌کردم. همینطور که داشتیم راه می‌رفتیم دیدیم که چندین جا اسم لدزپلین روی دیوارهای پشت صحنه نوشته شده است. آیا هیچ خاطرۀ مشخصی از ساختمان‌ها و مکان‌هایی که در آن اجرا می‌کردید داری که از طرف هوادارانتان به شکل ویژه‌ای تحسین شده باشد؟
بله. اجراهای فوق‌العاده زیادی داشتیم. فکر کنم اجرای محبوب من کنسرت Bonzo’s Birthday بود. بوتلگ فوق‌العاده‌ای هست که می‌توانید تهیه کنید. فکر کنم اسمش بود مهمانی تولد بونزو. ما در The Forum اجرا می‌کردیم، جمعیت داشت دیوانه می‌شد و یک‌مرتبه یک ستِ کامل درامز کنار درامزِ بونزو [جان بانم] قرار گرفت. او کیت مون [از گروه The Who] بود و به این ترتیب ما دو تا درامر دیوانه داشتیم نه یکی.
همیشه دلم می‌خواست بدانم در آن ۳۰، ۴۰ دقیقه‌ای که بونزو «موبی‌ دیک» را اجرا می‌کرد تو کجا می‌رفتی؟
من هم بهت نمی‌گم [می‌خندد].
آیا هیچ‌وقت بوتلگِ Listen To This Eddie را گوش داده‌ای؟
بله. خوب است. هرچند اثر محبوب من نیست.

مصاحبه کننده: Corbin Reiff

دیدگاه شما

جدیدترین رویداد موسیقی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

محسن ابراهیم زاده

محل برگزاری: سالن میلاد نمایشگاه بین المللی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

ناصر چشم آذر

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

رضا صادقی

محل برگزاری:

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

سیروان خسروی

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد