رسانه نوا – وقتی با شارلوت گینزبرگ تماس گرفتم، در تاکسی بود و بهسمت خانهاش در وست ویلیج بروکلین میرفت. صدایش خیلی جدی نبود اما کمی تنشدار بهنظر میرسید انگار یکمرتبه از رویایی به یک صبح سرد نوامبر پا گذاشته باشد.
شارلوت ۴۶ ساله آلبوم جدیدی بهنام Rest منتشر کرده است. این اولین آلبومی است که بعد از سال ۲۰۱۱ منتشر میکند و همچنین اولین آلبومی است که بیشتر قطعات آن را بهتنهایی نوشته است (باقی آلبومها همکاری او با پدرش، سرژ گینزبرگ، بِک، جارویس کاکر و غیره است). الهامبخشِ قطعات آلبوم Rest، مرگ کیت بری، خواهر ناتنیِ شارلوت بوده است. در این آلبوم، علیرغم حضور موزیسینهای بزرگی چون پل مککارتنی، کانن مکازین، گای منوئل دهامن کریستو (یکی از اعضای دفت پانک) اندوه و تعمق شارلوت کاملا شخصی و خصوصی است.
حرفهای شارلوت گینزبرگ در طول گفتوگوی ما گاهی سنگین و گاهی شوخطبعانه بود اما همیشه با لحنی جملات را ادا میکرد که مشخص بود به هر کلمهای که از دهانش خارج میشود عمیقا فکر میکند، حتی زمانیکه دربارۀ کتاب آشپزی صحبت میکند. در ادامه گفتوگوی ما را دربارۀ مفاهیمی مثل عشق، رویاها و بوقلمون کریسمس میخوانید.
شما در وست ویلیج زندگی میکنید. آیا در محل جای خاصی هست که همیشه بروید؟
من از هواداران دوآتشۀ چای هستم. درست کنار جایی که زندگی میکنم مکانی هست که انواع چایهای بهخصوص را سرو میکند و اسمش لاو تی است. بیشتر چایهایش البته چینی هستند اما چای محبوب من چای ژاپنی است. عاشق هوجیچا هستم، چای مخصوصی که همه جای ژاپن میبینید. من عاشق ژاپن هستم. کیوتو جادوییترین مکانی است که میتوانید در آن غذا بخورید، به معابد نگاه کنید و کاملا در فضای فرهنگی ژاپن که بسیار غنی و زیبا و پر از ظرافت است غرق شوید. مکان فوقالعاده ای است.
آیا غذای خاصی هست که دوست داشته باشید بپزید؟
من عاشق کتابهای آشپزی هستم
در ویدئوی آهنگ Deadly Valentine یک ماجرای عاشقانه شکل میگیرد که از کودکی تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. آیا وقتی خیلی جوان بودید ماجرای عاشقانهای داشتید؟
من خیلی خیلی زود عاشق شدم. وقتی ۵ سالم بود. عاشق یک پسربچۀ کوچک. اخیرا عکس او را پیدا کردم. او یک کیف چرمی خیلی ارزان به من داده بود. شبیه آن چرمهای خیلی ارزانی بود که زیاد بو میدهند اما من عاشقش بودم. هرچیزی دربارۀ او جادویی بود.
شما مدت زیادی است که با همسرتان ایوان هستید آیا از این رابطه درسهایی هم گرفتید که بتوانید به ما بگویید؟
نمیشود زیادی به آن فکر کرد! [میخندد] احساس میکنم خیلی دچار خرافات میشوم.
چهکسانی الهامبخش شما بودهاند؟
فرزندانم. من متوجه شدم که فیلم گرفتن از آنها تنها کاری است که برایم اهمیت دارد. اما برای آلبومم خواهرم الهامبخش من بود. او را بهتازگی از دست دادیم و من بهشدت نسبت به هرچیزی که دربارۀ اوست حساس هستم. از دست دادن خودش بهاندازۀ کافی مسئله است اما در مورد او مسائل دیگری هم مطرح است. خاطرات کودکیمان و شخصیت او برای من خیلی مسئله است.
آیا حیوان خانگی دارید؟
یک گربه دارم. گربۀ دخترم است اما من خودم آن را به سرپرستی گرفتم. یک گربۀ انگلیسی است. خیلی شیک و البته کمی چاق است. برای خودش شخصیتی دارد. قبلا بیشتر اهل سگ بودم. پدرم یک بول-تریر داشت و بعد هم خودم یکی داشتم اما هر دو وقتی ۴ ساله بودند مردند و آنقدر برایم غمانگیز بود که با خودم فکر کردم هرگز دیگر حیوان خانگی نخواهم گرفت. این گربه که الان داریم ۶ سالش است و فوقالعاده است. همه جا با خودم میبرمش.
شما خواب شفاف و روشن زیاد میبینید؟
من خوابهای خیلی خشنی میبینم. آنهایی که یادم میماند معمولا خشنتر هستند. بهیادماندنی هستند از این نظر که قوی و تروماتیکاند. خیلی وقتها خواب عزیزانی را که از دست دادهام میبینم. قبلا خیلی خواب پدرم را میدیدم و خواب خواهرم را. خیلی سخت است وقتی که بیدار میشوید و میبینید آنها در واقعیت کنارتان نیستند. اینطور خوابها را معمولا به روشنی به خاطر میآورم.
خشونتآمیزترین رویای شما چیست؟
هیچوقت نمیگویم! میتوانم یک چیزهایی دربارهاش بگویم اما بیشتر شبیه جوک است. هیچوقت نمیتوانم این راز را به شما بگویم.
دیدگاه شما