رسانه نوا – با پیشرفت تکنولوژی و ماشینی شدن زندگی ها طبیعتا سرعت ( ضرباهنگ) رفتاری و کرداری انسان ها تندتر و نقش تفکر و تعمق کمرنگ می شود.حال در این گیرو دار هنر چه نقشی می تواند داشته باشد؟ آیا برای اتلاف وقت و تفنن می تواند گزینه مناسبی باشد؟ موسیقی از هنرهایی است که نسبت به سینما، دیدن یک گالری نقاشی و … سهل الوصول تر است و البته قدرت انتخاب نیز در بخش های مختلف آن بیشتر. حال در ابتدا بپردازیم که : موسیقی چیست؟ ضرورت است یا نیاز؟ باشد یا نباشد یا برخی اوقات باشد؟سبب گمراهیست؟ و ده ها پرسش دیگری که هیچکدام جواب یکسانی ندارد یا بهتر بگوییم جواب مورد تایید ندارد. افلاطون موسیقی را ناموس اخلاقی تعریف میکند و بتهوون آن را بالاتر از علم و فلسفه. در این میان هر صاحب اندیشه ای نیز یک تعریف از موسیقی از نگاه خود و متناسب با جامعه کنونی اش بیان میکند.
«ذات موسیقی حرکت و تولید اصوات است». این جمله با ما می گوید لازمه تولید موسیقی فقط ساز نیست. جان کیج (۱۹۱۲-۱۹۹۲) آهنگساز، فیلسوف، شاعر، نظریهپرداز امریکایی قطعه ای معروف تحت عنوان (۴:۳۳) (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه) دارد که در آن، نوازنده یا نوازندگان، در این بازه زمانی روی صحنه را در سکوت میگذرانند و حاضران در محل اجرا را به شنیدن صداهای پیرامون خود دعوت میکنند. این قطعه به ما یاداور می شود که هر صدایی می تواند موسیقی باشد؟ هر صدایی موسیقی است و با توجه به مورد پسند بودن می تواند مجدد شنیده شود؟
خوارزمى در تعریف موسیقى مىگوید: موسیقى به معنى پیوند آهنگهاست، صداهاى خوشایندى که انسان از شنیدن آنها احساس لذت مىکند. صدای صدای حاصل از برخورد امواج دریا با ساحل، صدای باران و سایر اصوات خوشایندی که شنیده شده نیز می توانند موسیقی باشد اما با پیشرفت سطح تفکر و تعقل جوامع، این تعاریف به سمت تخصصی شدن میرود. ابن سینا در تعریف موسیقی میگوید: موسیقی یکی از علوم ریاضی است که منظور آن مطالعه صداهای موسیقی و بحث در ملایمت و عدم ملایمت و همچنین کشش آنها و قواعد ساختن قطعات آن است بنابراین علم موسیقی شامل دو بخش است و علم ترکیب نغمات مربوط به صداهای موسیقی و علم اوزان مربوط به زمانهایی که صداهای یک نغمه را از یکدیگر جدا مینماید.
قدیمی ترین موسیقی تولید شده از زمان حیات بشر را مربوط به نحوه ی ارتباط گرفتن انسانها از طریق صوت (آوا) عنوان کرده اند. اما همه این تعاریف در زمان کنونی بطور حتم نیاز به بازتعریف دارد. شاید در حال حاضر اصلا این موضوع که کدام موسیقی یا کدام سبک از موسیقی خوب یا بد است قابل پذیرش نباشد .
همانطور که در ابتدا عنوان شد ماشینی شدن زندگی ها شاید اولین تاثیرش را بر صبر و تحمل انسان بگذارد و طبیعیست که در ترافیکهای طولانی شهری گوش دادن به یکی از سمفونی های گوستاو مالر (۱۸۶۰-۱۹۱۱) یا حتی سمفونیهای چایکوفسکی (۱۸۴۰-۱۸۹۳) برای مخاطب عام غیرقابل تحمل باشد اما بطور حتم می توان آثاری از همین دوران ها را انتخاب کرد و در این فضا گوش داد. حال در ابتدا این که چه سبک موسیقی را گوش میدهیم اولویت ما نیست، اینکه چرا موسیقی را انتخاب می کنیم مهم است؟ چرا هنگام شاد بودن یا غمگین بودن موسیقی می شنویم؟چرا گاها با زبان موسیقی مفاهیم و خواسته هایمان را بیان می کنیم؟
موسیقی برخی اوقات نیازهای ما را کمک یا برآورده می کند و به احساس آن زمان ما عینیت میبخشد. موسیقی آنقدر توان دارد که شما را حتی عصبانی کند(اگر در موقعیتی که هستید آنرا درست انتخاب نکنید). موسیقی چنان در اعماق سلولهای شما نفوذ میکند که با شنیدن مجدد مثلاً قسمتی از موسیقی متن یک فیلم شما را تحت تاثیر قرار دهد. حتی این قابلیت را دارد که به عنوان دفترخاطرات از آن استفاده کنید. یا حتی تداعی گر صحنههای ماندگاری از پازل زندگی شما باشد. حتی شرایط سنی، وضعیت جسمی، وضیت آب و هوایی و شاید بتوان گفت هر ثانیه زندگی در هر موقعیت جغرافیایی در کنار موسیقی یک فرایند و یک خاطره را ثبت میکند و همه ی این مباحث (موسیقی و جایگاهش در زندگی و تمدن بشر) را بطور کامل غیرقابل انکار و حتی مهم نشان میدهد.
اکنون انتخاب موسیقی توسط مردم برای یک مجلش شادی و پایکوبی قطعه ای از موتزارت نیست چون محیط به او چنین اجازهای را نمیدهد اما باید موتزارت، برامس، شوپن، ویوالدی و … را در موزه مانند تابلویی قدیمی از میکل آنژ یا پیکاسو قرار داد و به سمت مدرنیته و ساختارهای آن رفت؟ آیا باید با شکست قوانین هنری همراه بود؟ آیا باید توجه مان در خلق تابلوی نقاشی به نور باشد یا سایه؟ جواب شنیدن و دیدن همه ی این آثار است و انتخاب درست آنها در زمان و مکان مناسب است چرا که مسیر مدرنیته از همین دورانها (باروک، کلاسیک، رومانتیک) عبورکرده است. بطور حتم شنیدن موسیقیهای اصطلاحاً دم دستی و یکبار مصرف که به موسیقیهای فست فودی معروف هستند راحتتر است اما همین فست فودها در دراز مدت سلامتی را به خطر میاندازد و بایستی از حالا مراقبت کنیم از گوش خود که تاثیر مستقیم بر هوش عاطفی ما دارد. انتخاب موسیقی مناسب از بین هزاران قطعه ای که روزانه در اینترنت منتشر میشود بسیار کار سختی است اما باید کمی جرات شنیدن سبکهای دیگر موسیقی را نیز بخود داد و برایش وقت گذاشت. موسیقی فراتر از ضرورتهای روزانه است و بی شک نیازی جدی است. نیازی احساسی که فقط با آن می توان این مراودات را داشت.
موسیقی شاید یک سرگرم کننده نسبی باشد اما جنبههای زیباشناسانه ی آن و همچنین تبادلات حسی که میتواند تا پایان عمر فرد همراهش باشد قویتر و عمیقتر است. همانطور که در حال حاضر خواندن ادبیات کلاسیک ممکن است رنج آور باشد شنیدن موسیقی کلاسیک نیز غیرقابل تحمل اما نباید مغز را بسوی راحتی سوق داد. باید برای رسیدن به درک درست تلاش کرد و جنگید، باید آموزش دید و مطالعه دیداری و شنیداری داشت.
دیدگاه شما