چرا امروزم مثل دیروز و فرداست، این چه تقدیر سیاهیه خدایا
بزار این سوال و از خودت بپرسم، این تقاص چه گناهیه خدایا
با توام آی روزگاری که گرفتی، از دل ساده ی من دلخوشی هاشو
فکر کنم من و تو من بعد بی حسابیم، آی زمونه بیا بی خیال ما شو
چرا اون ابر سیاه بی کسی، سایه هاش رو بخت تیره ی منه
چرا جز دلتنگی و دلواپسی، در خونمو کسی نمیزنه نمیزنه
این روزای بد بیاری که همیشه، واسه من مثل یه شب تاریک و سرده
اگه یک روزم بخواد بره از اینجا، از همون راهی که رفته بر میگرده
دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا، جز همین جونم که مونده کف دستت
این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه، همینم بگیرش از من ناز شستت