رسانه نوا – ساز همچون کالبدی است بی جان که به دست سازندهی خود خلق میشود و در انتظار دم مسیحایی است که توسّط نوازنده لب به سخن گشاید. شاید پرویز نیداوود به زیباترین شکل ممکن در سرودهی خود حق مطلب را ادا کرده است:
خشک سیمی، خشک چوبی، خشک پوست از کجا میآید این آوای دوست
با نگاهی گذرا به سیر تحوّل ساختار ادوات موسیقی این نکته آشکار شده است که وجود نوازندگان و سازندگان در کنار یکدیگر به عنوان عواملی لاینفک از هنر موسیقی محسوب میشوند که جدا فرض کردن و یا ارجح دانستن هر یک از آنها امری محال و غیر ممکن است. وابستگی این دو در کنار یکدیگر به قدری زیاد است که کوچکترین تغییری در ساختار ساز باعث بروز تغییراتی در شیوهی نوازندگی خواهد شد و بر عکس. هر چقدر سازها از ساختار صحیحتری برخوردار باشند، نوای بهتری ایجاد، شوق و خلاقیت نوازندگی بیشتر و در نتیجه آسیبهای کمتری به نوازنده وارد خواهد شد.
بر اساس فرهنگ حاکم بر جامعه، ساز نزد اهالی هنر از گذشته تا به حال دارای احترامی خاص بوده و ایشان با آن ارتباطی معنوی برقرار میکنند، که بی شک سازندگان نیز دارای چنین حسی نسبت به تمامی مراحل ساخت ساز هستند. صحّت این موضوع را میتوان در چهرهی سازندهای که ساز خود را پس از سالها تنظیم دوباره میکند؛ یافت. گویی که تمامی مراحل ساخت در نظرش آمده، آنچنان در مورد خاطراتش در طی آن روزها صحبت میکند که انگار از فرزندش میگوید و گهگاهی نیز دستی بر سر و روی آن میکشد و زخمهای میزند تا با نوای آن، خاطراتش زنده شوند. شاید در نظر عوام ساختمان همهی سازها چیزی جز ترکیبی از چوب، پوست، سیم و… نباشد که باعث تولید صدا میشود اما با کمی تامل میتوان مفهوم سختیهایی را که سازندگان در زیرزمینهای تاریک و مملو از خاک ارّه متحمل میشوند را فقط در مفهومی به نام عشق جستجو کرد. عشق به خلق اثری ماندگار؛ عشق به پاسداری از فرهنگی که از نیاکان به ما رسیده است با محوریت یک شعار مشترک:
اثری نیک بباید به جهان ورنه چه سود به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن
شاهد این مطلب را میتوان در سازهای “هوهانس آبکاریان” معروف به “یحیی”، که نامش در تاریخ ماندگار شده است یافت، وی سازندهای بود که در خانوادهای هنرمند در اصفهان متولّد شد. هنر ساخت تار را از پدر خود آموخت و بر اثر راهنماییهای وی از شناخت کافی در مورد اصول بسیار مهّم آن هنر شامل: چوب شناسی، ابزار شناسی، نجّاری، رنگ و… آگاهی کامل داشت. با وجود چنین شناخت و مهارتی در ساخت تار امّا هر ساله نوازندگان مطرح و اساتید تار از جمله: میرزاعبدالله، آقا حسینقلی و… را به منزل خود دعوت و از نظرات آنها بهره میبرد تا هنر خویش را به کمال رساند.
هدف از این نوشتار، سازشناسی و یا بررسی زندگی نوازندگان و سازندگان نیست، تنها انتقادی است به سازنده نماهایی که بدون شناخت کافی از اصول ابتدایی، نام خود را سازنده نهاده، آن هم سازندهی ساز، که با جسم و روح نوازنده در ارتباط اند. متاسفانه به دلیل عدم وجود هر گونه نظارت در زمینهی ساخت ساز، هر روز شاهد تولیدات بدون کیفیت در بازار آشفتهی هنر ایران هستیم که توسّط هنرجویانی که شناخت کافی ندارند خریداری میشوند. امّا این موضوع قابل حل است؛ اگر با استاد خود مشورت کنند و او نیز از اطّلاعات کافی برخوردار باشد و بدون غرض راهنمایی کند. موضوع نگران کننده زمانی است که آموزش دهنده(نه استاد ساز)؛ سازندهای نا آگاه و یا فروشندهی ساز باشد.
با تحقیق و بررسی یکی از آلات موسیقی به صراحت میتوان بیان کرد که برخی از سازندگان امانتداران خوبی از این میراث کهن نبودهاند و به ساز “دف” که ریشه در تاریخ دارد به راحتی تیشه زدهاند و فقط اسمی از آن با اجزایی نمادین باقی مانده است.
نگاهی مختصر به ساختمان دف کردستان:
کمانه یا کلاف: بدنهی چوبی قاب مانند که ازجنس چوب درختانی چون: بید، چنار، نارنج، ون، افرا و توت است، با عرضی بین ۵ تا ۵/۵ و در مواردی هم تا ۷ سانتیمتر و قطر دایرهی آن حدوداً ۵۰ تا ۵۷ سانتیمتر است. معمولاٌ برای کودکان و نوجوانان با ابعادی کوچکتر و قطری کمتر از ۵۰ سانتیمتر ساخته می شود(به نقل از سازندهی دف: حیدر محمدی).
شستی یا جای دست: قسمتی از کلاف را به شکل نیم دایره برش میدهند که محل در دست گرفتن دف است. نقش نیمدایره در این قسمت از دف به قدری مهّم است که سازنده میباید نهایت دقّت را به کار برد تا مانع آسیب رساندن به دست نوازنده شود.
آوازهی دف: لبهی داخلی کلاف را تقریباً از قسمتی که انحنای شستی وجود دارد به صورت شیبدار به سمت جایگاه پوست، تراش میدهند. این عمل در تمام داخل دایره انجام میشود. ضخامت دو طرف کلاف مشابه نیست. قسمتی که گلمیخها قرار دارند بین ۱ تا ۵/۱ سانتیمتر و قسمتی که پوست است ۳/۰ میلیمتر است.
انواع پوست:
پوست طبیعی: انواع پوستها بر اساس صدادهی آنها از صدای زیر به بم شامل: ماهی، بز، آهو، میش، گوسفند، گوساله و شتر است که صدای پوستهای طبیعی در شرایط مختلف آب و هوا تغییر میکند. بر اثر گرما، پوست کشیدهتر و به اصطلاح سفتتر و بر اثر سرما و رطوبت، رها و به اصطلاح شلتر میشود(خاک طینت، احمد، دف و دفنوازی، ص ۷۷)
پوست مصنوعی: از مواد پلاستیکی تشکیل شده و در شرایط مختلف آب و هوا ثابت است.
پوست الیافی: از الیاف طبیعی تشکیل شده است.
گلمیخ: برای نگه داشتن پوست بر روی کمانه از پونزهایی که از جنس برنج، مس و یا آهن هستند استفاده میشود که در اصطلاح به آنها گلمیخ میگویند. این گلمیخها دور تا دور لبهی بیرونی کلاف در محل اتصال پوست کوبیده میشوند.
قلّاب فلزی: جنس قلّابها از آهن یا مس است که در دیوارهی داخلی کمانه نصب میشوند.
حلقه: حلقههایی از جنس برنج، مس و به ندرت آهن به قلّابها آویزان میشوند. ترتیب حلقهها از بالا به صورت تک، تک و جفت میباشند.
تسمه یا بند: برای جلوگیری از خستگی مچ در داخل کمانه تسمهای تعبیه میشود که نوازندگان به دور مچ دست خود میبندند.
وزن دف: دفنوازان خانقاهی به منظور اجرای ریتمهایی که در آن زمان مرسوم بوده از دفهای سنگین با کلافی به پهنای ۶ تا ۷ سانتیمتر استفاده میکردند و برای جلوگیری از خستگی در اجراهای طولانی مدّت مجبور به استفاده از تسمه یا بند به دور مچ دست خود میشدند. آنها اعتقاد داشتند که هر چه وزن دف سنگینتر باشد اجرای تکنیکها به مراتب سادهتر خواهد بود. هر دف حدود ۵/۲ تا ۳ کیلوگرم وزن داشته که امروزه به دفهای خانقاهی معروف هستند. با گذر زمان و خلق تکنیکهای جدید و ریتمهای سریعتر از گذشته، وزن دفها به حدود ۷۰۰ گرم تا ۱ کیلوگرم تقلیل یافته اند که مورد تایید نوازندگان خانقاه نیز قرار گرفته است(به نقل از سازندهی دف: حیدر محمدی).
با خروج دف از خانقاهها و معرّفی آن توسّط نوازندگان مطرح، علاقهمندان بسیاری مجذوب این ساز شدند. همین امر باعث شد که آموزش دفنوازی از رونق بسیاری برخوردار و روز به روز بر تعداد نوازندگان این ساز افزوده شود. حضور دف در گروههای موسیقی بسیار پررنگ شد و اکثر مخاطبین منتظر لحظهای بودند که دف نواز شروع به تکنوازی کند.
در این میان متغیّر بودن پوست دف همچون سایر سازهای پوستی و در نتیجه تغییر صدای آن تنها مشکلی بود که نوازندگان با آن مواجه بودند که البته راهکارهایی نیز موجود بود. استفاده از دفهایی با پوستی کشیدهتر (محکمتر یا سفتتر)، استفاده از چندین دف در یک اجرا و استفاده از وسایل گرمایشی همچون: تشک برقی، بخاری و… .
با پدید آمدن پوستهای مصنوعی(پلاستیکی) هر چند که تغییری در ساخت ساز و سرعت آماده سازی آن به وجود آمد امّا زمینه را برای تغییرات بسیار و غیر ضروری آماده ساخت.
سوال مطرح شده این است که آیا این همه تغییرات برای دف با چنین قدمتی، لازم بود؟!
امروزه، به منظور نوآوری و رفع نواقص دف، این ساز تبدیل به شبه دفی با نواقص بسیاری شده؛ سازی با پوستی از جنس پلاستیک، حلقههای فانتزی، گلمیخهای دکوری و جای شستی که فقط یک اسم است و هیچ کاربردی ندارد. نوای دف با چنین ساختاری حتّی مورد پسند عوام نیز نیست. هنر ساخت ساز تبدیل به صنعتی شده که صنعتگران بدون توجّه به آسیبهای وارده، فقط به تولیدات روزافزون فکر میکنند. صنعتگرانی که با تبلیغات عوام فریبانه همچون به تصویر کشیدن محل سلّاخی گوسفندان که باعث برانگیخته شدن احساسات و ایجاد حس ترحّم نسبت به حیوانات میشود سعی در برتر دانستن پوست مصنوعی نسبت به طبیعی دارند. این افراد به این نکته توجّه نکرده اند که این حیوانات فقط به خاطر پوست کشته نمیشوند.
البته این نکته بسیار مهّم است که پوست مصنوعی تغییری را در این عرصه ایجاد کرده امّا بحث بر این است که چرا روند پیشرفت منفی بوده و کیفیّت سابق را ندارد؟ چرا سازندگان پس از تثبیت نشان تجاری و جایگاه آن بین مخاطبین، دچار نوعی همبستگی منفی(تولید زیاد و کیفیت پایین) بین تولیدات و کیفیت محصولات خود میشوند؟ چرا هر روز شاهد سازی با نشان تجاری جدید اما نواقصی بیشتر از گذشته هستیم؟ مگر غیر از این است که هر تولیدی میباید علاوه بر این که نقاط ضعف قبلی را برطرف کند، دارای ویژگیهای بهتری نیز باشد؟ آسیبی که به طور جدّی خیلی از نوازندگان در معرض آن قرار میگیرند، استفاده از هرگونه مواد شیمیایی غیر استاندارد در پوستهای پلاستیکی است که موجب بیماریهای ریوی میشوند. سوال من این است که برای چنین تولید داخلی و فرهنگی بازهم باید دیگران را مقصر دانست؟! هنری که صنعتی شده و هدفی جز درآمدزایی و کسب شهرتی کاذب را ندارد.
متاسفانه، علاوه بر پوستهای نامرغوب پلاستیکی، شاهد کلافهای نامرغوب نیز هستیم. کلافهایی از جنس ام.دی.اف، مقواهای فشرده، پی.وی.سی و یا کلافهایی که به قدری باریک هستند که در آنها شستی فقط به عنوان نمادی از جایگاه دست تعبیه شده و هیچ کاربرد دیگری ندارد. اجرای تکنیکهای دف با چنین کلافهایی بسیار مشکل است. نکتهی بسیار جالب این که، تفکیک جنسیت نیز وارد این هنر شده و شعار تبلیغاتی اینگونه سازندگان است که دفهایی که پهنای کمتری دارند را دف زنانه و دفهای پهنتر را مردانه مینامند. این تجویزی است که نه تنها در موسیقی که درعرصهی هنر نیز قابل قبول نیست. مثل این است که بگوییم این ویلن یا این قلم نقاشی زنانه و دیگری مردانه است. هدف از باریک شدن کلافهای دف را در کم کردن وزن دف میدانند بی توجه به آن که وزن فقط یک مورد از مشخّصههای دف است. وزن بیش از حد سبک نیز آسیبهای خود را دارد و باعث میشود تا کنترل دف، اجرای تکنیکهای حلقه، رها کردن دست، اجرای ریز و… بسیار سخت شوند.
نقش گلمیخها به عنوان نگهدار پوست روی کلاف است. اکنون که پوستها مصنوعی شدهاند و با تعداد اندکی میخ بر کلاف تثبیت میشوند، بهتر نیست که از نواری فلزی شبیه به گلمیخ که باعث زخم شدن دست نوازندگان است استفاده نشود؟!
در مورد حلقهها نیز به دلیل کاهش وزن دف که در بحث کلاف به آن اشاره شد؛ حلقهها نیز باریکتر و سبکتر شدهاند که از حجم صدادهی اجرای حلقه که از تکنیکهای بسیار مهّم دفنوازی است کاسته شده است.
مشکلی که امروزه گریبانگیر جامعهی نوازندگان شده این است که هر کسی که دستی بر ساز دارد خود را سازنده مینامد و بدون توجّه به آسیبهای وارده به هنر و هنرمندان و با چشمپوشی از عواقب آن به تولید ادوات بی کیفیت میپردازد که بهتر است نظراتشان را با اهل فن در میان گذارند و از تجارب آنها نیز بهرهمند شوند تا هم به ارتقاع سطح کیفی ساز کمک کنند و هم مانع از بسته شدن کارگاههای ساخت ساز و همچنین دلگرمی سازندگان هنرمند این عرصه شوند که سالیان بسیاری را صرف پاسداری از این هنر اصیل کردهاند. سازندگان بنامی چون: جلال محمّدی، جمال محمّدی، حبیبالله محمّدی، صدیق محمّدی و… که با کوله باری از تجربه، به خاطر شرایط موجود دست از کار کشیدهاند.
در ضمن شاید بهتر باشد همانطور که شوراهایی برای تشخیص و اصلاح اشعار مفاخر ایران در وزارت ارشاد وجود دارند؛ چنین مراکزی نیز برای نظارت بر سازهای تولید شده و جلوگیری از آسیبهای جسمی، روحی و آسیبهای فرهنگی ایجاد و در هر بخش به طور جداگانه از اساتید و سازندگان همان ساز دعوت شود و از نظرات کارشناسانه و تخصّصی آنها بهرهی کافی برده شود؛ و حتّی اگر در زمینهی ساخت ساز مباحت آکادمیک مطرح شود شاید در دراز مدّت بتوان به نتیجهی مطلوب رسید. از سویی دیگر از صنعتگران نیز این توقّع میرود که با ایجاد تغییرات کلی در ساختار هر سازی، اسم ساز را نیز تغییر دهند. هر سازی دارای ویژگیهای خاصّی است مثل دف که ذکر آن رفت و در غیر اینصورت خیالی باطل از ساز است.
دیدگاه شما