رسانه نوا – این یادداشت، با محوریت نگاه جزئی به ترانه، آلبوم «کجا باید برم» را بررسی میکند که به تازگی با صدای «روزبه بمانی» ترانهسرای نام آشنای کشورمان منتشر شده است.
ترانهسرای مطرحی که در حیطهی ترانه، خاطرههای زیادی برای مخاطبانش ساخته، وقتی خودش وارد گود خوانندگی و خصوصا منتشر کردن آلبوم میشود، چالش بسیار سختی در پیش دارد، زیرا سطح انتظار مخاطب، به ویژه مخاطب جدیتر از او بالاست و باید چیزی متفاوت و فراتر از ترانههای منتشر شدهاش ارائه دهد. به عقیدهام روزبه بمانی در این بخش تا حدودی موفق بوده اما اشتباههایی نیز داشته است که به آنها خواهیم پرداخت.
اکثر ترانههای این آلبوم، نشان از «شخصیسازی» ترانهها برای خوانندهای دارد که خود ترانهسرای صداهای زیادی بوده و تجربههای مختلفی را گذرانده است. اگر بخواهم منظورم از شخصیسازی را بازتر کنم باید بگویم برخی ترانهها آنقدر شخصی میشود که انگار بُرشی از لحظههای زندگی یک شاعر است و بالطبع برای ادا کردن جان مطلب نه انتخاب خوانندههای دیگر بوده و نه میتوانسته باشد. کما اینکه روزبه بمانی با ترانههایش همان نیازهایی که خوانندههای دیگر داشتهاند را ترانه کرده و بعضا خیلیهاشان با همکاری با او به مسیر درستشان رسیده و مورد اقبال واقع شدهاند. اما طبیعیست که نیاز خودش کمی با آنها متفاوت باشد.
به عقیدهام بمانی با آوردن دکلمه در شروع تمامی ترکها به غیر از «خودم خواستم»، نه تنها به این شخصیسازی رنگ تازهای بخشیده، که با اتخاذ این تصمیم، به کلیت آلبوم فرمی مشترک داده که به انسجام کلی آلبوم کمک کرده، و شاید غیر از دو یا سه جا، به طور جزئی نیز زیباییشناسی هر ترک را ارتقا داده است.
اول آنکه غیر از دکلمهی «کجا باید برم»، آهنگی که پیشتر مورد اقبال مخاطب قرار گرفته بود، قسمتهای دکلمه شدهی باقی ترکها در ادامهی ترانه استفاده نمیشود و درواقع تنها وظیفه ورود را بر عهده دارد. بمانی با هوش خود به «کجا باید برم» بند جدیدی اضافه نکرد و با دکلمهی بخش کوتاهی از قسمت دوم خود ترانه یعنی: “جوونیمو سفر کردم، که از تو دور شم یکدم، منو هرجور میبینی، شبیه یک سفرنامهم”
مخاطب را با یک زیبایی شناسی متفاوت اما آشنا وارد آهنگ محبوبشان کرد تا همانچیزی که پیشتر دوست داشتهاند را به شکل بهتری بشنوند. نباید فراموش کرد که آلبوم با این ترک شروع میشود و مخاطب نه تنها با ریسکپذیری کمتر، با فرمت دکلمه داشتن قطعات روبهرو میشود و میتواند در ادامه با این فرم ارتباط بهتری برقرار کند، بلکه میتواند در ادامه با شنیدن بندهایی در دکلمه که در ترانه وجود ندارند، غافلگیر شود. نکتهی دیگر انتخاب هوشمندانهی این قسمت از ترانه برای دکلمه است، به نوعی که انگار این آلبوم برای خواننده و ترانهسرایش مثل یک سفرنامهی شخصیست و در همان شروع ما را دعوت میکند که کامل همراهیاش کنیم.
این هوش در چینش ترکهای آلبوم هم دیده میشود، اتفاقی که در موسیقی ما کمتر به آن بها میدهند اما در همهی جهان، جزئی از ارائهی موفق آلبوم به حساب میآید.
اما برگردیم به اینکه چرا دکلمهها به شکل جزئی نیز عامل موفقیت بودهاند. ترانههای بمانی ترانههایی نیستند که با غافلگیری در خط روایت دنبال ضربه زدن به مخاطب باشند، بلکه با شاعرانگی بالا، ایجاد حس مشترک، خلق تصاویر تازه و نقاط قوتی از این دست، به این مهم دست مییابند. پس دکلمهها که گاه خلاصهی شاعرانهای از ترانهایست که خواهیم شنید، یا پلیست شاعرانه و مرتبط که ما را وارد روایت ترانه میکند. درواقع نه تنها لطمهای به لذتی که مخاطب از شاعرانگی و ضربههای موفق ترانه خواهد برد، نمیزند که با شاعرانه بودن و فکر شده بودن انتخابها، لذت بیشتری به مخاطب منتقل میکند. پیشتر به تاثیر مثبت این انتخابها در فرم و انسجام کلی آلبوم، همچنین کمکشان به شخصیسازی مد نظر بمانی اشاره کرده و دیگر به آن نمیپردازم.
در دکلمههای آغازین، تعداد بیتها، زبان و زمان رسیدن به ادامهی ترک نیز فکر شده است و باید برای این همه جزئینگری ارزش قائل شد. اما باتوجه به فرصت نه چندان طولانی یک یادداشت و حساب باز کردن روی مخاطب جدیای که سالهاست روزبه بمانی را دنبال میکند و نقاط قوت کارش را میشناسد. یادداشت را از نکات مثبتی که کم هم نیست، سمت انتقادهایی که به او دارم میبرم.
به عقیدهام بزرگترین نقطه ضعف آلبوم، نه در بخش ترانه که در ملودیها و تنظیمها صورت گرفته، تیم بمانی و افکاری تا به حال خاطرههای شنیدنی زیادی برایمان خلق کرده اما تکراری بودن و قابل پیشبینی بودن موزیکها در این آلبوم نقطه ضعف زیبایی شناسی بزرگیست. کما اینکه این فضای مشابه در یک آلبوم بسیار بیشتر از تک ترکهایی که منتشر شده بودند، به چشم میآید و اذیت کننده میشود. شاید اگر بمانی با چند موزیسین همکاری میکرد، این مشکل که به نظر بزرگترین مشکل آلبوم است برطرف میشد.
برای مثال نمونهای از این تکرار، شباهت «تمرین تنهایی» در این آلبوم با «منو انقدر عاشق کن» در آلبوم «تو محکومی به برگشتن» از خشایار اعتمادیست، نیازی به گفتن نیست که آن آهنگ نیز ساختهی تیم بمانی و افکاری بوده است!
اما همانطور که گفتم محوریت این یادداشت ترانه است، پس در ادامه با مصداق، نقدهایم را مطرح میکنم.
نقدی که این روزها بسیار مطرح میشود، استفادهی تکراری و آشنا در برخی قسمتهاست. برای مثال، “منو از این جنون رها نمیکنی، کنارمی به من نگا نمیکنی” (ترانهی سلام) که خود بمانی پیشتر استفاده کرده، و به نسبت بخشهای دیگر همین ترانه از نقش شاعرانهی کمتری نیز برخوردار است و باتوجه به قدرت ترانهسرا، میتوانست به راحتی جایگزین بهتری داشته باشد. یا “تو دنیای منی اما، به دنیا اعتباری نیست” (ترانهی تمرین تنهایی) که خواه ناخواه ذهن مخاطب را یاد “تو دنیای منی اما، به دنیا اعتمادی نیست” ترانهی هیت شدهی حسین غیاثی با صدای فریدون اسرایی میاندازد.
درست است که بمانی احتمالا این بند را پیش از شنیدن آن ترانه نوشته بوده و باتوجه به آنکه بند خوبیست دلش نیامده از آن بگذرد. اما در نهایت وقتی بندی با چنین شباهتی این میزان شنیده شده و به زمزمهپذیری رسیده است، استفاده از بندی شبیه به آن هرچقدر درست و بهجا به نظر اشتباه میآید و بیش از آنکه به نفع کار تمام شود به ضرر آن تمام خواهد شد.
در بند دوم دکلمهی ابتدایی «خانهی قدیمی» که جزء ترکهای خوب آلبوم است، میآید:
پی همخونه میگردم، واسه درمون این سردی
یه زن که کوه آتیشه، تو اون زن باش اگه مردی!
شاید به دلیل شاعرانه بودن و ارتباطی که مخاطب برقرار خواهد کرد این نقد به چشم نیاید، اما برای من به شخصه، به دلیل آنکه ارائهی جهانبینی درست و اصلاح اشتباههای رایج فرهنگی، اهمیت بسیاری دارد. این نقد از مهمترین انتقاداتم به روزبه بمانیست. که باید اعتراف کنم باتوجه به شناختم از او اصلا انتظارش را نداشتم که به خاطر قافیه، سهل انگاری یا هرچیز دیگر، از اصطلاح “اگه مردی” برای یک زن استفاده کند! درواقع به دام این اشتباه و نگاه جنسیتی که مرد بودن را حُسن میبیند بیفتد و برای تعریف از آن استفاده کند! آن هم برای یک زن!
در آخر با آنکه حرف زیاد است به نکتهای دیگر اشاره میکنم و یادداشت را خاتمه میدهم.
در نگاه کلی به ترانهها، مطلب دیگری که وجود دارد، جایگاه به شدت ضعیف و خواهشکنندهی عاشق نسبت به معشوق است که نگاه بسیار کلاسیکی در خود دارد. البته که به خودی خود نمیتوان از آن به عنوان ضعف یاد کرد، اما به عقیدهام بهتر است شاعری مثل روزبه بمانی که انتظارها از او زیاد است به آن بیشتر توجه کند. نکتهای که توجه به آن میتواند تاحدودی فضای کاریاش را هم تنوع بخشد.
در پایان باید دوباره اشاره کنم که ترانههای این آلبوم، پر از شاعرانگی و لحظههاییست که موسیقی این روزهایمان به آن نیاز دارد. اما به دلیل فرصت کوتاه یادداشت و با اعتماد به مخاطبی، که نقاط مثبت را رصد کرده است، تلاش کردم تا بیشتر به نقد و نظرهایم بپردازم که تاکید میکنم، میتوانند نظرهای شخصیام باشند.
دیدگاه شما