رسانه نوا – یکشنبه شب گذشته به وقت کالیفرنیا و بامداد روز دوشنبه به وقت تهران مراسم اسکار در سالن دالبی تیاتر لس آنجلس شد. طی این مراسم برکزیدگان شاخههای مختلف سینمایی معرفی شدند. الکساندر دسپلا، آهنگساز فرانسوی برای فیلم «شکل آب» اسکار بهترین موسیقی متن اختصاصی (Best Original Score) را دریافت کرد. فیلم «شکل آب» ۳ جایزه مهم دیگر (بهترین فیلمریال بهترین کارگردانی و بهترین طراحی هنری) را هم به خود اختصاص داد. دسپلا پیش از این فیلم هم برای ساخت موسیقی متن فیلم «گراند هتل بوداپست» به کارگردانی وس اندرسون جایزه اسکار را تصاحب کرده بود. او ۱۵ در سال اخیر او جوایزی معتبری دیگری را هم به دست آورده است؛ دو جایزه گلدن گلاب، دو گرمی، سه جایزه سزار (چیزی معادل اسکار در فرانسه)، سه جایزه بفتا و …
مصاحبهای که در ادامه میخوانید در واقع ترجمه گفتگویی است که چند هفته پیش مجله بیلبورد به بهانه موفقیتهای پی در پی دسپلا (گلدن گلاب، بفتا و …) برای فیلم «شکل آب» با او انجام داده است. او در این مصاحبه شکل همکاری خودش با گیلرمو دلترور(کارگردان فیلم) را تشریح میکند.
آیا فیلمی در کارنامۀ کاری دِل تورو بود که شما را به این همکاری تشویق کرد؟
[بله]، همۀ فیلمهایش، مخصوصا هزارتوی پن. این فیلم شاهکار است. اما فکر میکنم شمایل آب از هزارتوی پن هم قویتر است.
اولین واکنش شما به فیلم چه بود؟
یکوقتهایی در زندگی فیلمی را میبینید که کارگردان یکمرتبه شما را در بُعدِ تازهای قرار میدهد. خاطرم هست وقتی برای بار اول فیلم سخنرانی پادشاه یا دختری با گوشوارۀ مروارید [دو فیلم دیگری که دسپلا موسیقی متنشان را ساخته است] را دیدم خیلی شوکه شدم و با خودم فکر کردم به همین خاطر است که تصمیم گرفتم آهنگساز سینما شوم. این فیلمها بسیار زیبا و قدرتمند هستند و موسیقی هم میتواند بخش عمدهای از احساسی که اثر منتقل میکند باشد.
اولین صحنهای که برای آن موسیقی ساختید کدام بود؟
صحنۀ آغازین.
آیا موسیقی همۀ بخشها را به لحاظ زمانی مطابق با خط داستانی ساختید؟
خیر، اما پیدا کردن ملودی صحنۀ آغازین برای من کلید ورود به فیلم بود. روشن میکرد که روح این اثر چیست. همه چیز در همان صحنۀ آغازین نهفته است. و البته در پایان هم چیز مشابهی را میشنویم. چون زیر آب هستیم، در یک رویا، همه چیز در اتاق در آب غوطهور است. صدایی که میشنویم صدای ریچارد جنکینز است و موسیقی، قبل از اینکه قصه شروع شود، حس آن را به ما منتقل میکند. حسی گرم، تا حدی شکننده، کمی ملانکولی اما نه زیادی چون همۀ این چیزهای خوب دارد اطراف ما ظاهر میشود.
فیلم اِلِمانهای زیادی دارد اما موسیقی متن پیش و بیش از همه چیز داستانی عاشقانه را تداعی میکند.
بله، همین است. عشق و آب، شمایل آب. عشق هیچ رنگ و بافتی ندارد. همه جا جریان پیدا میکند. به درون کشورها راه پیدا میکند، به آسمان میرود، و میتواند از شخصی به شخص دیگری منتقل شود، فرقی نمیکند چه اتفاقی بیافتد، آنها چه کسانی باشند، یا چه کاری انجام بدهند یا اهل کجا باشند. از کشوری به کشور دیگر، از یک طبقۀ اجتماعی به طبقۀ دیگر، عشق راه خود را به همه جا باز میکند.
شما در ساخت موسیقی از اینکه موجود دریایی را هیولا یا موجودی ترسناک نشان دهید اجتناب کردهاید.
او هیولا نیست. و ارگانیک طبیعی این شخصیتها باید حفظ شوند. گیلرمو ما را به این جهان وارد کرده و ما آن را باور کردهایم. آنها واقعیاند. ساختگی نیستند. خیلی زود در فیلم، درست بعد از صحنۀ آغازین ما طرف آنها را میگیریم. و این همان جادوی سینماست اما جادویی که گیلرمو با راه و روش خودش در سینما بهوجود میاورد.
آب در انتخابهای موسیقایی شما چه تاثیری داشت؟
آب اصلیترین اِلمانِ فیلم است. و با حالت حرکت دوربین نمایش داده میشود، همینطور با نوع تدوین فیلم و موسیقی آن. دوربین هرگز متوقف نمیشود. همیشه در حرکت است. و این مسئله خودش خیلی شبیه به موسیقی و همینطور شبیه به آب است. یک جریان است. موسیقی هم یک جریان است. همه چیز به شکلی است که انگار زیر آب هستیم. تلاش من این بود که در ارکستراسیون هم این حالت باشد. طوری باشد که احساس کنیم آب ما را احاطه کرده است و صدای ارکستر شبیه آب باشد. برای همین هم وقتی به صحنههای خطر میرسیم – مثل صحنۀ اقدامات پنهانی، فرارها و قسمتهای شوم داستان نمیخواستم آن افسونی را که در سراسر فیلم وجود دارد بشکنم. چون ما از همان ابتدا و در سراسر فیلم افسون شدهایم.
این یک قصۀ شاهپریانی است.
و برای همین افسون نباید متوقف شود. برای همین اگر زیادی به خطرناک بودن هیولا میپرداختم غلط بود. برای همین موسیقی در سراسر فیلم لحنِ مشابهی دارد.
صدای سوت از همان ابتدا و اولین باری که الیزا را میبینیم – علیرغم عدم توانایی او در حرفزدن – بخش مهمی از حاشیۀ صوتی فیلم است. آیا این ایدۀ شما بود؟ آیا صدای سوت خودتان است؟
صحنهای در همان ابتدای فیلم وجود دارد که الیزا درحالیکه بیرون منتظر اتوبوس است سوت میزند. بنابراین ما تصمیم گرفتیم از آن اِلِمان به عنوان صدای الیزا استفاده کنیم و از همان ابتدای فیلم هم این کار را بکنیم چون خیلی حس بیخیالی و خلوص و شفافیت را القا میکرد. این حس در مورد صدای آکاردئون هم وجود دارد یعنی صدایی بیخیال و خالصانه است. بعلاوه از ساز آکاردئون بیشتر به عنوان صدایی از امریکای جنوبی استفاده شده تا یک ساز فرانسوی. مثل صدایی که یک استاد تانگو از سازش درمیآورد چون این موجود از امریکای جنوبی آمده.
دل تورو در هدایت شما برای ساخت این موسیقی چه نقشی داشت؟
او چند مرتبه به پاریس آمد. او عاشق پاریس است و میتوانست چند وعده غذای خوب بخورد. جاهایی که سطح احساسات درست نبود؛ مثلا زیادی بالا یا زیادی پایین بود، با هم تلاش میکردیم که سطح متعادل را پیدا کنیم. اما کار خیلی به سرعت پیش رفت و خیلی نرم. حتی ضبط هم همینطور. چیزی در حدود یک ماه و نیم طول کشید.
شما کارهای فوقالعادهای انجام دادهاید، چه در کار وس اندرسون چه اینجا. آیا به عنوان یک آهنگساز این برایتان نوعی رهاییبخشی به همراه دارد که محدود به واقعیت نباشید؟
خب این کمک میکند. و امکانات بسیاری در اختیار شما میگذارد. میشود خیلی چیزها را امتحان کرد و من هم در سازبندیها همین کار را کردم.
مخصوصا در مورد فلوت. در این موسیقی ۱۲ فولت به کار برده شده. چرا؟
من نوازندۀ فولت هستم و میدانم این ساز به لحاظ بافتی و صدا چه امکاناتی دارد و میتواند لطافت یا حسی از تاری را القا کند. فلوت ساز بسیار لطیفی است. و سازهای این کار به خاطر اینکه فلوتهای باس و آلتو هستند رجیستر صوتی پایینی را مینوازند و باعث میشوند شما صداهای تاری بشنوید. بنابراین چیزی که میشنوید بسیار لطیف است. هیچ ترومپتی وجود ندارد. میدانید منظورم چیست؟ یا سازی که بنگ بنگ کند. همه چیز لطیف است درست مثل اینکه زیر آب هستید.
درباره همکاری بعدیتان با اندرسون در فیلم جزیرۀ سگها چه چیزی میتوان گفت؟
یعنی من چه میتوانم بگویم؟ آقای فاکس با یک بمب اتمی ملاقات میکند. دیوانهکننده است. غنای تصویری فوقالعاده است. جزئیات عروسکها عالی است. هرگز قبلا چیزی مثل این ندیده بودم. و البته باز هم هنرپیشههای عالی در فیلم بازی میکنند. موسیقی آن ترکیبی از ژاپن، وس اندرسون و دسپلا است که در اتاقی بازی میکنند و دنبال هیچ چیز معناداری نیستند [میخندد]
دیدگاه شما