درود بر تو امیر بهاری عزیز و سپاس
رسانه نوا – جان هاپکینز، تهیهکننده و موزیسین، متولد ۱۹۷۹ در کینگستون بریتانیا، پیش از آنکه وارد صحنۀ موسیقی الکترونیک شود، در رویالکالجِ موسیقی، پیانو خواند. او ۴ آلبوم منتشر کرده – از جمله، آلبوم Immunity در سال ۲۰۱۳ که سروصدای زیادی به پا کرد – و با هنرمندان بنامی از جمله برایان اینو، کینگ کریسوت و کلدپلی همکاری کرده است. پنجمین آلبوم هاپکینز به نام Singularity روز جمعه توسط کمپانی دومینو منتشر شد.
اخیرا در اینستاگرام گفتهای از پانزده سال پیش میدانستی میخواهی چنین آلبومی کار کنی اما طیِ چند سال اخیر فهمیدی که چطور این کار را انجام بدهی. چطور این اتفاق افتاد؟
چیزهایی را از پیش میدانستم مثلا عنوان آلبوم را یا این ایده را که آغاز و پایان آلبوم با نواهای بسیار سادهای ساخته شود. این را هم دلم میخواست که بین صداها یک همبستگی و رابطهای وجود داشته باشد به این شکل که انگار هر چیزی از دل چیزهای دیگری بیرون میآید و خلق میشود. اما هنوز داشتم ته و توی ماجرا را درمیآوردم. مثلا اگر هنرمند عرصۀ تجسمی بودم تازه داشتم طراحی را یاد میگرفتم یعنی پیش از اینکه بخواهم بلندپروازی کنم و سعی کنم اثرم کانسپچوال باشد نیاز داشتم یک سری چیزهای بنیادی را یاد بگیرم.
معمولا برای رسیدن به ایدههایت منتظر تکنولوژی هم میشوی؟
بله. با ابلتون، برنامهای که درحالحاضر کار میکنم خیلی راحت میتوان فهمید چطور یک صدا به تولد صدای دیگری منجر میشود. در قطعۀ Feel First Life یک صدای سینت دارم که به تدریج به یک صدای کورال تبدیل میشود. ایدۀ اینکه یک کر ۱۵ بخشی از صداهای الکترونیک بیرون بیاید چیزی بود که همۀ این سالها دنبالش بودم. یکی از چالشهای جالب آلبوم همین بود که چطور چنین چیزی را در یک آلبوم الکترونیک بدون آنکه مضحک شود بسازم.
در صحبتهایت همچنین گفتهای که این آلبوم «طوری طراحی شده که ساختمانش را دنبال میکند تا به قله میرسد و بعد به عنوان تجربهای سایکودلیک منتشر میشود».
بله، قطعا این یکی از برداشتهای اولیهای بود که برای صدای آلبوم در نظر داشتم. چیزی است که این اواخر نظرم را جلب کرده. تا همین چند سال پیش اصلا احساس نمیکردم آمادگی این را دارم که به عمق فضاهای سایکودلیک وارد شوم.
دربارۀ چه نوع سایکودلیکی صحبت میکنیم؟
مشخصا منظورم آنهایی است که خیلی طبیعی بهوجود میآیند. شخصا عاشق این ایده هستم که آدم میتواند قارچی را که روی زمین روییده بخورد و بعد یک تجربۀ کیهانی عجیب غریب داشته باشد که روی موسیقیاش تاثیر میگذارد و بعد آن موسیقی روی دیگرانی که آن را گوش میدهند تاثیر میگذارد. من آرکی را برای آلبوم دوست دارم که نقطۀ آغازینش یک تجربه است نه یک داستان. آلبوم ایمیونیتی بیشتر یک آلبوم امدیامای بود با حسی از یک دیستوپیای مالیخولیایی که ممکن است در یک شب پر ماجرا به آدم دست بدهد. این آلبوم سلامتتر است به این لحاظ که در راستای سازگاری با چیزهایی که به صورت طبیعی اتفاق میافتند طراحی شده است.
آیا عنوان آلبوم (Singularity به معنی تکینگی) به تکینگی فناوری (فرضیهای که میگوید شتاب فناوری در نهایت باعث میشود هوش مصنوعی از هوش بشر پیشی بگیرد) اشاره دارد؟ زمانی که هوش مصنوعی به بلوغش میرسد؟
نه واقعا اما قطعۀ همعنوانِ آلبوم در واقع، دربارۀ همین مسئله است.
نظرت دربارۀ اینکه رباتها کنترل را بهدست بگیرند چیست؟
من اساسا یک کاتاستروفیست هستم. طرفدار دخالت در طبیعت نیستم و علاقهای به دستکاری ژنومم ندارم. اخیرا به هتلی رفتم و بعد از طرف یک کارمند مجازی پیامی دریافت کردم در جوابش نوشتم «گم شو». من مشتاقانه منتظر روزی هستم که مردم بالاخره بفهمند فیلم گرفتن از یک کنسرت لذتش کمتر از تماشای آن است.
از کارکردن با برایان اینو چه چیزی یاد گرفتی؟
خیلی چیزها. درواقع مسائل تکنیکی نبود بیشتر آموختههایم دربارۀ اختلال در روند طبیعی بود اینکه چطور [از ساخت موسیقی] لذت ببری و در لحظه گیر نکنی. اینو واقعا تصور ذهنی من را نسبت به موسیقی الکترونیک به عنوان چیزی با ساختار بینقص و کامل تغییر داد و باعث شد راحتتر و انسانیتر به آن نگاه کنم.
آیا اخیرا هیچ چیز جالبی خوانده یا شنیدهای؟
از تماشای فیلم نابودی [ساختۀ الکس گارلند] خیلی لذت بردم. البته شاید نه در مسیری که هدف فیلم بود. از هیولای جهشیافتۀ بزرگ فیلم خیلی خوشم نیامد اما به لحاظ بصری واقعا زیبا بود. جوری که نگاه میکرد رویایی و فوقالعاده بود واقعا هیپنوتیزم شده بودم. فیلم یک موسیقی متن عالی هم داشت که اثر جف بارو و بن سالیزبری است. موسیقی فیلم برای من یکی از شخصیتهای اصلی فیلم است.
منبع: گاردین
درود بر تو امیر بهاری عزیز و سپاس
دیدگاه شما