لانا دل ری: شهرت کمکی به رشد اجتماعی شما نمی‌کند

انيسا رئوفي

رسانه نوا – گفت‌وگویی که می‌خوانید بخش‌هایی منتخب از گفت‌وگوی لانا دل ری با مجله‌ی اینترنتی پیچ‌فورک است که توسط الکس فرنک، در تاریخ ۱۹ جولای ۲۰۱۷ مصادف با ۲۸ تیر ۱۳۹۶ انجام شده است.

متاسفانه، هنرمندان مشهور همیشه، دیر سر قرار می‌رسند اما روزی که بیست دقیقه زودتر به استودیوی لانا دل ری در سانتا مونیکا رسیدم، او حاضر و آماده، منتظر بود و با لبخندی به من خوشامد گفت. با اینکه یک هفته پیش از انتشار آلبوم آخرش، Lust for Life او را دیدم آرام و بی‌شتاب بود. وقتی از او پرسیدم حتما روز شلوغی داشته با خنده‌ای گفت: «خیر»؛ انگار که می‌دانست می‌بایست روز شلوغی داشته باشد.

چند سال پیش، در ترانه‌هایت جمله‌هایی مثل «چیزی ندارم که به خاطرش زندگی کنم» را می‌خواندی و حالا روی جلد آلبوم جدیدت، Lust for Life لبخند می‌زنی. چطور به این روزهای خوشحال‌تر رسیدی؟
تعهدات شخصی برای خودم ایجاد کردم.

تعهد به چه چیز؟
خب، آنها شخصی‌اند. (می‌خندد) اشخاصی در زندگی من بودند که من را تبدیل به آدم بدی ‌کردند. مطمئن نبودم بتوانم از آن چیزهایی که برایم آشنا بود فاصله بگیرم، آدم‌های زیادی دورم بودند که مشکلات زیادی داشتند. این همه‌ی چیزی است که می‌دانم. من تمام عمرم را صرف صحبت کردن با آدم‌های ناهنجار و متقاعد کردن آنها به کار درست کردم. فکر می‌کردم هرکسی شایسته‌ی یک فرصت است اما اینطور نیست. گاهی اوقات آدم باید بدون گفتن هیچ حرفی از کنار بعضی‌ها بگذرد.

آلبوم‌های قبلی‌ات دنیایی گرفته را تصویر می‌کند که انگار فقط از خودت و یک شخص دیگر ساخته شده اما ناگهان در این آلبوم به نظر می‌رسد چشمانت را باز کرده‌ای و جهان پیرامونت را نگاه می‌کنی.
من برای مدت طولانی در یک وضعیت بودم و بعد هم بیشتر از حدی که برای غالب آدم‌ها عادی است طول کشید تا پا به دنیای خارج بگذارم. با توجه به خجالتی بودنم باید تلاش می‌کردم تا ارتباط با جامعه‌ی محلی و بعد جامعه‌ی جهانی را ادامه دهم؛ تا بتوانم به عنوان یک شخص مستقل هویت پیدا کنم. بعلاوه مشهور شدن کمکی به رشد شما در جامعه نمی‌کند. مهم است که حتما زندگی شخصی خودتان را داشته باشید. این کار با توجه به قابل دسترسی بودن همه چیز سخت است. من با ایمیل کاری ندارم و همه کاری می‌کنم تا مطمئن شوم احساس نمی‌کنم در تله افتاده‌ام.

هواداران شما به آتشی بودن معروف‌اند. آیا هیچ‌وقت از حد خارج می‌شوند؟
متاسفانه بله. یکی یک بار هر دو ماشین من را دزدید. همه‌جور اتفاق ترسناکی می‌افتد. قطعا کسی در خانه‌ی من بود و من نمی‌دانستم. به پلیس زنگ زدم. در را قفل کردم. قاعدتا این یکی از آن هزاران آدم دیوانه‌ای است که وجود دارند. اما برای یک لحظه هم نمی‌توانستم چشم روی هم بگذارم.

شهرت می‌تواند باعث تنهایی شود اما تو سخت تلاش می‌کنی که این اتفاق نیافتد.
می‌تواند باعث تنهایی باشد. اما فقط برای دوره‌ای. مگر اینکه خود آدم آن را طولانی کند. اما خب خیلی کار می‌برد. وقتی همه‌جا تنها آدم جمع هستی که همه تو را می‌شناسند در وضعیت معذبی قرار می‌گیری که فائق آمدن به آن کار سختی است. این سال‌های آخر من همیشه بیرون از خانه بودم: کلاب‌ها، بارها، اجراها. پیش از آن سال‌ها ساکت بودم و همیشه از در پشتی ساختمانی که باید به آن می‌رفتم رفت‌وآمد می‌کردم و اگر جایی می‌رفتم به هیچ‌کس خبر نمی‌دادم. حالا خیلی راحت‌تر هرجا دلم بخواهد حضور پیدا می‌کنم. دیگر به بلیط ویژه نیاز ندارم. هرجا دلم بخواهد می‌نشینم و همه‌ی اینها باعث شده احساس کنم دوباره خودم هستم.

این روزها که شادتر هستی چه احساسی به ترانه‌های آلبوم‌های قبلی‌ات داری؟ مثلا جمله‌ای در ترانه‌ی Ultraviolence هست که می‌گوید: «من را می‌زد و انگار می‌بوسید»
اصلا دوستش ندارم. اصلا. اصلا این را نمی‌خوانم. ترانه Ultraviolence را می‌خوانم اما این خط را نمی‌خوانم. من تنها نوع رابطه‌ای که می‌شناختم رابطه‌ با آدمی پرخاشگر بود. نمی‌خواهم بگویم که این ترانه صد در صد واقعی است اما می‌توانم بگویم من در گذشته در رابطه‌ای دشوار و پر سر و صدا بودم و این به خاطر من نبود. یعنی [این خشونت] از جانب من نبود.

حالا با آلبوم Lust for Life می‌خواهی چهره‌ی متفاوتی به دنیا نشان بدهی؟
نه. برایم اهمیتی ندارد. فقط می‌خواهم بگویم من فرق کرده‌ام. و حتی یک ذره متفاوت بودن باعث می‌شود که دیگر دلم نخواهد آن جمله را بخوانم. برای من این جمله همان چیزی است که هست. من با آنچه در ترانه‌هایم هست کنار آمده ام – این شمایید که کنار نیامده‌اید. مردم درباره‌ی این ترانه از من سوال می‌کردند و من خیلی ناراحت می‌شدم انگار می‌گفتند تو دیگر چه جور آدمی هستی.

آیا به این معتقد هستی که در موسیقی‌ات خطر را به داستان می‌کشی؟
نه. من این را دوست ندارم. این تنها چیزی بوده که بلد بودم. برای همین دارم تلاش می‌کنم کار جدیدی انجام بدهم. هیچ‌وقت نمی‌توانستم بهتر از وقتی‌هایی که آشفته بودم بنویسم. آلبوم Born to Die پیش از اینکه هیچ‌کدام از این چیزها به گوش مردم برسد ساخته شد. وقتی اوضاع روبه‌راه است موسیقی هم بهتر است. من دارم وضعیت را از چیزی که فکر می‌کردم قرار است باشد به چیزی که فکر می‌کنم می‌تواند باشد تغییر می‌دهم که خب شاید به معنی روشن‌تر بودن همه چیز است.

اما خب حتی با این چشم‌انداز جدید هم Lust for Life آلبوم غمگینی است. اگر موسیقی غمگین بسازی که خب برای مدت‌های زیادی این کار را کرده‌ای لزوما به این معنی است که آدم غمگینی هستی؟
بله. فکر می‌کنم برای غالب مردم، فارغ از چیزی که خودشان می‌گویند، همینطور است یعنی [اثرشان] انعکاس مستقیم دنیای درونشان است. من در آلبوم اولم غمگین نبودم. خیلی هیجان‌زده بودم اما بعد احساس کردم کمی گیج شدم.

بعد از انتشار آلبوم Born to Die با انتقادهای زیادی روبرو شدی که بخشی از آنها اصیل بودن تو را زیر سوال می‌برد. آیا خودت را آدم اصیل و صادقی می‌دانی؟
قطعا. من همیشه خودم بودم. آنها نمی‌دانند اصیل‌بودن چیست. اگر شما به موسیقی‌هایی که تا سال ۲۰۱۳ منتشر شده فکر کنید می‌بینید که این آلبوم بی‌نهایت مستقیم و شفاف بوده. اگر آنها برای شما معنای اصیل داشته خب این درست در نقطه‌ی مقابل آنها است. من فکر می‌کنم کاری که آنها می‌کنند تصنعی است. اینکه من با موهایم یه کوه بالای سرم درست کنم به این معنی نیست که یک محصول هستم. آن زمانی که من در میان مردم شناخته شدم موسیقی به جای خیلی عجیب و غریبی رسیده بود و من خیلی [فضا را] دوست نداشتم.

آیا هیچ‌وقت احساس کردی انتقادها یک رگه‌ی جنسیتی هم داشتند؟
نه. زنها از من متنفر بودند. علتش را می‌دانم. به خاطر این بود که من [در موسیقی‌ام] حرف‌هایی می‌زدم که یا نمی‌توانستند با آن ارتباط برقرار کنند یا نگران‌شان می‌کرد. چون اگر در شرایط مشابهی بودند [ترانه‌های من] می‌توانست آنها را در موضع ضعف قرار دهد.
هیچ‌وقت در ترانه‌هایت از قدرت‌ حرفی نزدی.
نه، نخواندم. این زاویه‌ی دید من نبود. هیچ‌وقت برایم موضوعیت نداشت.

آیا دقت کردی این روزها همه‌ی آهنگ‌هایی که از رادیو پخش می‌شوند ناامید کننده هستند؟ قطعه‌ی «همه‌ی دوستانم مرده‌اند» از Lil Uzi Vert ترانه‌ای شبیه کارهای تو دارد.
یک تغییر بزرگ صوتی در فرهنگ موسیقایی مردم ایجاد شده و من برای آن کارهای زیادی باید انجام دهم. همینطور است. این روزها آهنگ‌های زیادی می‌شنوم که شبیه آن آلبوم ها است. عجیب است که بخواهیم بگوییم اینطور نیست. خاطرم هست هفت سال پیش وقتی داشتم تلاش می‌کردم یک قرارداد ضبط آلبوم برای خودم دست و پا کنم مردم برخوردشان با آلبوم من طوری بود که انگار می‌گفتند: «داری شوخی می‌کنی؟ این موسیقی؟ هیچ بازاری برای این وجود ندارد.» زمان زیادی بود که مردم مجبور بودند خودشان را با آن فضای پاپی که وجود داشت منطبق کنند.

بعضی قطعاتِ احساسی در آلبوم Lust for Life قطعه‌ی Black Beauty در آلبوم Ultraviolence را به خاطرم می‌آورد.
Black Beauty آهنگ غمگینی است. در آن آهنگ (می‌خواند:) «لبانم را سرخ کردم مثل گیلاس در بهار/ عزیزم نمی‌شود بگذاری همه‌چیز آبی تیره باشد» دختری هست که هنوز آسمان آبی را می‌بیند و به خاطر دل خودش رنگ‌هایی به آن اضافه می‌کند. اما این شخص [ِدیگر] همه چیز برای او سیاه است. دنیای من با این موسیقی‌ها واقعا تیره بود. [شروع می‌کند به گریه کردن و ما برای مدتی گفت‌وگو را متوقف می‌کنیم]

چه چیز باعث شد به گریه بیفتی؟
در آن لحظه وقتی گفتم «رنگ‌هایی اضافه می‌کند» احساسی که در آن زمان داشتم و فقط بخشی از دنیا را می‌توانستم رنگی ببینم برایم تداعی شد. وقتی آدم چنین احساسی داشته باشد در تله افتاده است.

امروز دنیا را رنگی می‌بینی؟
[آه می‌کشد] واقعا نمی‌دانم دقیقا چطور دیدگاهم را توضیح بدهم.

اما تو داری تلاش می‌کنی و Lust for Life درباره‌ی همین است درسته؟
نه نیست. نمی‌دانم درباره‌ی چیست. اصلا نمی‌دانم این آلبوم چیست.

آیا با این آلبوم نمی‌شود حداقل نمی‌شود گفت که می‌خواهی شاد باشی؟
نه. این آلبوم فقط به معنی اینست که چیزی در حال رخ دادن است.

چه چیزی تو را خوشحال می‌کند؟
من آدم ساده‌ای هستم. طبیعت را دوست دارم. کوهنوردی را دوست دارم. کنار آب بودن را – همیشه داخلش نمی‌شوم –دوست دارم. محیط طبیعی را دوست دارم. اجرا کردن در یک جشنواره‌ی فضای آزاد را. آن احساس را دوست دارم.

چه چیزی غمگینت می‌کند؟
احساس اینکه دارم به عقب برمی‌گردم.

آیا آلبوم جدیدت داستان دارد؟
بله

داستانش چیست؟
خودتان باید متوجه شوید.


کدامیک از آلبوم‌هایت بیشتر اتوبیوگرافی هستند؟
همه‌شان. در آخرین آلبوم مثلا وقتی به آهنگی مثل Terrence Loves You گوش می‌دهم واقعا خودم را حس می‌کنم. آدمی که درباره‌ی او می‌خوانم، [می‌خواند] «تو همانی هستی که هستی/برای هیچ‌کس مهم نیستم». آیا وقعا این را گفتم که برای هیچ‌کس مهم نیستم؟ دیوانگی است.

آیا واقعا چنین احساسی داری؟
حدسم همین است. وقتی چنین چیزی را خوانده‌ام حتما همین احساس را دارم.

به چه چیزی در زندگیت افتخار می‌کنی؟
آلبوم‌هایم. من عاشق آنها هستم. به این افتخار می‌کنم که توانستم به نحوی داستان خودم را در ترانه‌هایم بگذارم که فقط خودم متوجه آنها می‌شوم. با توجه به معیار من از «خوب» بودن، این درست همان چیزی است که من فکر می‌کنم. من در ذهنم قابی دارم که همه چیز را با آن می‌سنجم. نظرم خودم واقعا برایم اهمیت دارد. همه چیز آنجا آغاز می‌شود و پایان می‌پذیرد.

دیدگاه شما

1 دیدگاه
ali
پاسخ دادن

مثل همیشه عالی و فوق العاده.
لطفا ادامه بدید.سپاس از نوا و خانوم رئوفی

جدیدترین رویداد موسیقی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

محسن ابراهیم زاده

محل برگزاری: سالن میلاد نمایشگاه بین المللی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

ناصر چشم آذر

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

رضا صادقی

محل برگزاری:

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

سیروان خسروی

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد