رسانه نوا – سایت مجله نیویورک تایمز در شماره جدید خود گفتگویی با ترنت رزنر انجام داده و بخشی از این گفتگو را برای سایت تدوین کرده است. نسخۀ کامل این گفتگو ۲۴ جون مصادف با ۳ تیر ۱۳۹۷ در مجله منتشر خواهد شد.
در ادامه نسخۀ منتشر شده از این مصاحبه در سایت را میخوانید.
آلبوم «Bad Witch» نهمین آلبوم استودیویی تو با ناین اینچ نیلز [که فردا ۲۲ جون منتشر خواهد شد] و آخرین بخش از سهگانهای (به لحاظ سیاسی) است که انتشار آنها را از سال ۲۰۱۶ آغاز کردی. آیا فکر میکنی این وظیفۀ موزیسینهاست که دربارۀ مسائل سیاسی اظهار نظر کنند؟
یک بار در اواسط دهه نود داشتم با رسانهای صحبت میکردم و آنها این بحث را پیش کشیدند که همیشه در ذهنم ماند؛ اینکه من تاثیرگذارم و وظیفهام این است که دربارۀ چیزهایی که نیاز است صحبت شود صحبت کنم چون افراد زیادی هستند که مشابه من فکر میکنند اما نیاز دارند کسی این احساس را به طور واضح بیان کند. امروز به همین مسئله فکر میکنم چون به نظر میرسد خیلی سادهتر است که ساکت بمانی و از کنار مسائل بگذری. شما از تیلور سوئیتفها و کلا، فرهنگ جوانان رده بالا چیز زیادی نمیشنوید چون آنها نگران برند و موفقیت و امتیازهای آماریشان هستند.
خیلیها از طریق موسیقی متن تو برای فیلم «شبکه اجتماعی» با تو آشنا شدند. مطمئنا چیزی که برای فیسبوک اتفاق افتاده خیلی بیشتر از آنچه تصور تو یا دیوید فینچر، کارگردان فیلم، بوده دیستوپیایی است.
الان دیگر بدبین بودن برایم کار سادهای است. به عنوان پدری که بچههای کوچک دارد کارم این است که معصومیت فرزندانم را تا جایی که امکان دارد حفظ کنم. همیشه باید بهموقع به سمت تلویزیون بدوم و آن را خاموش کنم تا مجبور نشوم دربارۀ مسائل شرمگینکنندهای که باعث و بانیاش دولت است به آنها توضیح بدهم. به هر حال اینها همه زندگی من را تحت تاثیر قرار میدهد آن هم به شدتی که شاید چند سال پیش برایم معنایی نداشت.
تو و اتیکِس راس برای فیلم مستند کِن بِرنز دربارۀ ویتنام هم موسیقی متن ساختهاید. آیا این پروژه روی احساست نسبت به دولت فعلی تاثیر گذاشت؟
متوجه شدم که تا حالا به طرز احمقانهای ایمان داشتم دولت باید بداند چه کار میکند. گفتگوهایی در تصاویر بایگانی این مستند بود که متوجه میشدی آنها بداهه عمل میکنند: [مثال میزند] «نمیشود اجازه بدهیم مردم این مسئله را بفهمند چون دیگر هیچ وقت در انتخابات پیروز نخواهم شد.» و بعد میبینید که چنین کاری به قیمت زندگی آدمهای زیادی تمام میشود. این نگرانکننده است. و من هنوز هم فکر میکنم کسانی که آن زمان مسئول بودند خیلی بیشتر از آنهایی که در حال حاضر در راس امور هستند آگاه بودند یا ارزش جایگاهشان را داشتند.
تو در مرسر بزرگ شدی. آیا آنجا هم بخشی از ایالت بود که «فرهنگ عجیبغریب» دارد و میدوِست به خاطرش معروف است؟
میشود این را هم گفت. مسئله این است که آنجا چیزهای زیادی برای اینکه حواست را پرت کند نبود برای همین کارت به اینجا ختم میشد که برگردی به درون خودت. هرچه که به آن دوره فکر میکنم فقط فقدانها به ذهنم میرسد. اما اثر جانبی چنین اوضاعی این بود که وقتی به چیزی میرسیدی مثلا یک آلبوم یا حتی یک مجله برایت حکم دریچۀ ورود به دنیای جدید را داشت و کاملا غرقش میشدی چون گوگلی در کار نبود که همیشه کنارت باشد. به نظرم علت اینکه به راهی که الان در آن هستم کشیده شدم این است که حوصلهام حسابی سر رفته بود.
چیزهایی که بیشتر از همه دوست داشتی چه بود؟
من عضو کلاب کلمبیا رکورد بودم، این کلاب یک پیشنهاد باورنکردنی داشت که در مقابل یک دلار ۱۳ آلبوم به شما میداد و اگر کارت را پس نمیفرستادی آلبومهای بیشتری را با قیمتی جزئی دریافت میکردی و چندتایی از آن آلبومها سر و کلهشان پیدا شد چون من یادم میرفت این کار را نجام بدهم. به همین ترتیب صاحب آلبوم «بهترینها»ی بری منیلو شدم خب حالا که مال من بود و پولش را داده بودم قرار بود حسابی گوشش کنم.
دیدگاه شما