رسانه نوا – کاماسی واشنگتن ۱۸ سال بیشتر نداشت که جایزه جان کلترن (John Coltrane Music Competition) را دریافت کرد. یک ساکسیفونیست افریقایی-امریکایی که حتی از او به عنوان روزنه امیدی به آینده جز یاد میشود.
واشنگتن حالا ۳۷ سال دارد. او در لحن جز-رپ آلبوم «To Pimp a Butterfly» کار تحسین شده کندریک لمر نقش مهمی داشت. کاماسی واشنگتن بعد از انتشار سه آلبوم به شکل شخصی اولین آلبومش با یک کمپانی رسمی را در سال ۲۰۱۵ منتشر کرد. او طی این سالها بیش از اینکه اثر مستقل منتشر کند، در پروژههای مختلف به عنوان نوازنده و تنظیم کننده وتهیهکننده حضور داشته و به عنوان یک موسیقیدان جز شهرت زیادی دارد. او اخیرا آلبوم مفصل و مستقل «بهشت و زمین» را منتشر کرده که اتفاقا مورد توجه منتقدان هم قرار گرفته است. پاپ مترز، نیویورک تایمز و آل میوزیک از ستایشگران آلبوم بودند. مجله «استریوگان» به بهانه انتشار این آلبوم با واشنگتن گفتگوی مفصلی انجام داده است که بخشهای از آن را میخوانید.
اولین بار شما را در «ورلد استیج» در لایمرت پارک دیدم. من اتفاقی به پراجکت بلود آمدم و شما درحال اجرا بودید و باعث شدید تا آخر بمانم.
او، عجب. خیلی وقت پیش بود [میخندد]. چه جالب چه جالب.
خاطرم هست که شما پیش از این برای دیگران نوازندگی میکردید و یادم میآید یک بار گفتید وقتی تاندرکت (بیسیست امریکایی) اولین آلبومش (عصر طلایی آخرالزمان) را بیرون داد شما هم الهام گرفتید که موسیقی خودتان را تولید کنید. بنابراین شما از خیلی پیش از زمان ورلد استیج تا حالا به فکر تولید موسیقی خودتان نیفتاده بودید. چه چیز تغییر کرد؟
از آن وقتهایی بود که اصواتی داری و واقعا به آن باور داری. ما باور داشتیم که این صدا چیزی است، که اگر بتوانیم آن را به مردم دنیا ارائه کنیم، تاثیرات معناداری خواهد داشت و کاری خواهد کرد. بنابراین وقتی تاندرکت اثرش را منتشر کرد و تاثیری را که میخواست گذاشت با خودمان فکر کردیم که آه خدای من پس ما میتوانیم. رویکرد ما این بود که چیز ارزشمندی داریم. بین این که فکر کنی چیزی را داری با وقتی که میدانی آن را داری تفاوت هست. این تفاوت بزرگی است. این چیزی بود که تغییر کرد. من پیش از آنکه آلبوم خودم منتشر شود زیاد به تور رفته بودم ولی وقتی موسیقی خودت را اجرا میکنی و میتوانی با مردم در سطوح مختلف ارتباط برقرار کنی خیلی اوضاع فرق دارد. آدم میبیند که چطور تلاشهای ما همه مشابه است. این مرزهایی که وجود دارد و همه چیزهای متفاوتی که وجود دارد، زبانهای مختلف و فرهنگهای مختلف. همۀ ما به نوعی در آنچه که جریان زندگی را میسازد متحدیم. از این نظر درک من از اینکه چطور همه دنیا در ارتباط با هم هستند واقعا تغییر کرد و فکر میکنم این درک را در صداهایی که داشتیم پیچیدیم و به جاهایی رفتیم که حتی نمیدانستیم تواناییاش را داریم.
آن اتحادی که حس میکنید و صحبتش را کردید یکی از تمهای اصلی آلبوم «هارمونیِ تفاوت» (Harmony Of Difference) بود و شما از کانترپونت استفاده کردی تا آن را در موسیقی انعکاس دهید. آیا حالا هم متد و پیام شما اینچنین به یکدیگر نزدیکاند یا اینکه سعی کردهاید چیز متفاوتی را امتحان کنید؟
هارمونیِ تفاوت را به منظور خاصی نوشتم. این آلبوم کمی متفاوت است؛ در واقع مجموعهای از ایدههایی است که طی زندگی به ذهن آدم خطور میکند. بعضی از آنها اخیرا خلق شدهاند و بعضی در گذشته. بنابراین این آلبوم مثل هارمونی تفاوت سرراست نیست. در این یکی افکار بیشتری وجود دارد. هارمونی تفاوت واقعا روی یک چیز تمرکز داشت. این آلبوم بیشتر مجموعهای از افکاری است که از مکانهای متفاوتی سرچشمه گرفتهاند.
در آلبوم «حماسه» (The Epic) بیآنکه چشم مردم روی شما باشد کارتان را انجام دادید. اما بعد با توجه به برخوردی که با اثرتان شد و ستایشی که دریافت کردید برای ساخت آلبوم «بهشت و زمین» فشاری احساس نمیکردید؟
برای من این بیشتر مثل یک فرصت است. مثل این است که مدتها در باشگاه تمرین کرده باشی و روی نیمکت بوده باشی. بالاخره وارد بازی میشوی و از این قضیه ترسی نداری. در حال حاضر احساس میکنم فرصت این را پیدا کردهام که خودم را بیان کنم و این کار را با دنیا سهیم شوم. موسیقی چیزی است که خودش به سراغ شما میآید و وقتی میآید دیگر آمده. نگرانی به مفهوم فشاری که شما میگویید احساس نمیکنم چون فکر میکنم، برای خلق آن چیزی که باید خلق شود، در بهترین حالت خودم قرار دارم. بیش از اینکه احساس فشار کنم هیجان دارم. به لحاظ زمانی کمتر از گذشته وقت دارم. بنابراین الان وقتی میخواهم کاری را انجام دهم باید حتما برای آن برنامهریزی کنم تا امکانپذیر شود. قبلا با فراغ بال بیشتری هر چیزی را که میخواستم انجام میدادم. الان باید همه چیز حسابشدهتر باشد. با همه اینها بیشتر برایم مثل یک فرصت است تا فشار.
شما در پیشنهادات اخیر خود به روشهای متفاوتی با فرم بازی کردهاید. آلبوم «حماسه» گسترده و وسیع بود و آلبوم «هارمونیِ تفاوت» فشردهتر. اما آلبوم «بهشت و زمین» مثل ترکیب این دو است. بعضی قطعهها هستند که خیلی گسترده شدهاند و بعضی علیرغم تاثیرگذاری زیاد خیلی مختصرند. طول قطعات به عنوان یک اثر نهایی به چه ترتیبی به این شکلی که هست درآمد؟
موسیقی خودش این موضوع را دیکته میکند. در زمان ساخت آلبوم حماسه، ما به عنوان گروه مرکزی زمان زیادی را صرف ساخت موسیقی برای دیگران میکردیم تا اینکه به هم رسیدیم – با اینکه با هم بزرگ شدیم و ارتباط خاصی داریم – درکنارهم قرار گرفتن برایمان مثل امتیازی ویژه بود… وقتی به آلبوم حماسه گوش میکنید دقیقا متوجه میشوید که ما برای رسیدن بهم تلاش میکنیم. موسیقی ما این را انعکاس میدهد.
من آلبوم بهشت و زمین را پیش از هارمونی تفاوت شروع کردم اما مدتی طول کشید تا تمامش کنم. در هر دوی این آلبومها ما باهم کار کردیم. ما تقریبا هرروز را با هم در تور بودیم. به همین دلیل موسیقی آن خیلی فشردهتر شد چون با سرعت بیشتری تولید شد. به محض اینکه چیزی به ذهنم میرسید همه حاضر میشدند. بنابراین خود موسیقی و جایی که اعضای گروه حضور دارند زمان آلبوم را مشخص میکند. قطعات هم همانقدر که باید کوتاه یا بلند هستند. چیزی که از آلبوم حماسه یاد گرفتم این بود که لازم نیست آدم برای مطابقت با فرمتهای تعیینشده به خودش فشار زیادی بیاورد. لزومی ندارد که یک قطعه حتما سه دقیقه و سی ثانیه باشد.
از آنجایی که دربارۀ پا بیرون گذاشتن از فرمول سه دقیقهونیمی صحبت کردید اجازه بدهید این سوال را بپرسم: شما در چند آلبوم آخر کندریک لمر هم حضور داشتید آیا کار کردن در ژانری که به این فرمولها نزدیکتر است برایتان سخت نبود؟
نه سخت نیست. مسئله این است: «به چه چیزی میخواهی برسی؟» من معمولا تلاشم رسیدن به بیسابقگی و آزادی در لحظه است. اگر شما چنین چیزی را بخواهید مدتی طول میکشد تا اتفاق بیفتد. وقتی من روی آلبومهای کندریک کار میکردم او بیشتر درگیر لیریک بود درگیر ایده و داستان. من اسم این را محدودیت نمیگذارم. فقط بحثِ تفاوت است. در آن کارها مسئله بیشتر خلق چیزهایی در آن فضا بود. در آلبومها خودم مسئله بیشتر خلق چیزی بدون فضا است.
وقتی داشتم روی آلبومهای To Pimp A Butterfly و DAMN کار میکردم برای کندریک موسیقی مینوشتم. این با زمانی که برای خودم چیزی مینویسم فرق میکند. در کار او من سعی میکنم وارد ذهن او شوم تا بفهمم چه چیزی میخواهد زیرا دیدگاه او مهم است. این چیزی است که من هم از دیگران وقتی در آلبوم من کار میکنند انتظار دارم. من از دیگری توقع دارم دیدگاه من را مدنظر قرار دهد و با توجه به آن دست به خلق بزند. این کاری است که من وقتی برای دیگران موسیقی میسازم انجام میدهم. به نوعی خودم را از صندلی راننده بیرون میکشم و از او میپرسم «برای تحقق بخشیدن به دیدگاهت چه چیزی لازم داری؟ آه، خب این چیزیه که میخواهی؟ عالیه. اجازه بده آن را برایت انجام دهم.» ما هرکدام چیزی با خودمان داریم و برای اینکه دیدگاه خودمان را محقق کنیم به چیزی که آن دیگری دارد نیاز داریم.
آیا هیچ چیزی از همکاری با کندریک آموختهای که در روند کاری خودت از آن استفاده کنی؟
ما رویکردهای مشابه زیادی داریم. ما هر دو به هنرمندی که با او کار میکنیم اعتماد داریم و به او آزادی و فضا میدهیم تا خودش باشد و کاری را که میخواهد انجام دهد. قطعا من نترسیِ کندریک را تحسین میکنم. وقتی کار میکند انگار هیچ نگرانیای ندارد. حداقل اینطور به نظر میرسد. شاید در درونش شکل دیگری باشد اما به نظر میرسد هرچه دلش بخواهد میسازد. موسیقی او از موسیقی من متفاوت است بنابراین روند کارش نیز متفاوت است. از این نظر شباهتهای زیادی وجود ندارد. اما قطعا دیدن اینکه کسی با جایگاه او چنین نترس است برایم الهامبخش بود. اگر قرار باشد از آن بالا بیفتی خیلی راه است و این نترسی واقعا الهامبخش است. این باعث میشود من هم احساس کنم حق ندارم بترسم.
پس همکاری شما در آلبومهای یکی از اعضای گروهتان نیز به همین سبک و سیاق است؟
بله. درحال حاضر ما داریم روی آلبوم پاتریس کوئین کار میکنیم و همین روند در جریان است. مثل این است که از او میپرسم «چی میخوای بگی پاتریس؟ سعی داری چه چیزی خلق کنی؟»
وقتی مردم به عنوان رهبر احیای وست کوست جز از شما یاد میکنند آیا برای شما نقشی هست که مایل باشید برعهده بگیرید؟
من قضیه را اینطور میبینم که انگار واقعیتی است [وست کوست جز] که همیشه میشناختیمش. مردم از چشماندازی که ما در لسآنجلس داشتیم خبر ندارند. من به آن بیشتر به شکل تجدید حیات نگاه میکنم تا کشف. همیشه اینجا بوده اما ترکخورده و شکسته. دنیا از آن خبر نداشته. قطعا از اینکه در زمره اجدادی باشم که به آنها اعتقاد دارم خوشحال میشوم. نگاه من به این قضیه به این شکل است.
موسیقی نوعی خودبیانگری است. جز مشخصا یک فعالیت اشتراکی است. هر شخص خود را بیان میکند تا چیز بزرگتری ساخته شود. من افتخار میکنم که در ردۀ کسانی که به آنها باور دارم قرار بگیرم اما بیش از آن درگیر عناوینی که دیگران روی آدم میگذارند نمیشوم. خوشحالم که آنها از کارهایم خوششان آمده اما خب مردم همیشه حرفهایی هم میزنند بگذار بزنند. من فقط تلاشم این است که این میراث را حفظ کنم.
دیدگاه شما