رسانه نوا – ریچارد بونا یکی از موسیقیدانان سرشناس و محبوب سبک فیوژن است. او در کامرون، در خانوادهای اهل موسیقی متولد شد و از خردسالی تحت آموزش موسیقی قرار گرفت. او نواختن بالافون (نوعی ساز بادی کوبهای شبیه زایلافون) را از ۴ سالگی آغاز کرد و در ۵ سالگی مشغول اجرای موسیقی در کلیسای محل زندگیشان شد. در ۲۲ سالگی برای تحصیل موسیقی روانۀ آلمان شد و کمی بعد به فرانسه مهاجرت کرد. او در سال ۱۹۹۵ فرانسه را ترک کرد و در نیویورک حرفهاش را ادامه داد. بونا اکنون بیشتر به عنوان نوازندۀ گیتار و باس شناخته میشود و صاحب ۸ آلبوم استودیویی است. او در بیش از ۱۵ آلبوم به صورت نوازندۀ مهمان حضور دارد.
این هنرمند که قرار است به زودی به ایران سفر کند و در تهران اجرا داشته باشد در سال ۲۰۱۵ با سایت بیور گفتگوی مفصلی انجام داده که بیشتر نشاندهنده مواضع و دیدگاههای هنری اوست و نمونۀ خوبی برای معرفی او به علاقمندان موسیقی در ایران است. به همین منظور این گفتگو را برای ترجمه و انتشار انتخاب کردیم.
۱۶ می ۲۰۱۵ (۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴)
اگر صدای موسیقی جز، بلوز، فانک، ریتمهای افریقای غربی، فلامنکو، سالسا، بوسا و دیگر مشتقات اینچنینی از موسیقی جهان را دوست دارید و هنوز با موسیقی ریچارد بونا آشنا نیستید همین حالا زمان مناسبی است که به سراغش بروید.
فهرست بلند هنرمندانی که با بونا همکاری کردهاند و همچنین طرفدارش هستند شامل موزیسینهایی همچون استیو واندر، هربی هنکاک، بادی مکفرین، چاکا خان، تیتو پوئنتو و لورن هیل میشود. او به خاطر مهارت ویژهاش در آهنگسازی، ترانهسرایی و خلقهای نوآورانه در عرصه موسیقی فیوزن و همچنین به خاطر صدای دلنشین و توانایی بینظیرش در نوازندگی باس، گیتار، پرکاشن، بالافون و دیگر سازهایی که تاکنون نواخته یا ممکن است در آینده بنوازد از جانب این موزیسنها و دیگر تحسینگران موسیقی در سراسر جهان مورد احترام زیادی قرار میگیرد.
…
[او در این گفتگو از مشغولیتهایش در حوزۀ موسیقی فیوژن، برقراری روابط انسانی از طریق موسیقی و استقبال از تکنولوژی در عصر دیجیتال میگوید.]
آموختن پیوسته در موسیقی
بیور: بسیاری شما را یک موزیسین جز میدانند درحالیکه موسیقی شما از بسیاری سبکهای دیگر به جز جز بهره میبرد. آیا شما هم خودتان را با موسیقی جز میشناسید؟
ریچارد بونا: من خودم را موزیسین جز نمیدانم. موسیقی جز تنها یکی از مشغولیتهای من است. به طور کلی من یک دانشجوی موسیقی هستم. عاشق این هستم که از دیگر موسیقیها بیاموزم. مثل زمانی که به هند رفتم و آنجا با افرادی قطعاتی را ضبط کردم یا در برزیل با افرادی از آنجا همکاری کردم. این رویکردی است که دوست دارم به موسیقی داشته باشم. به اعتقاد من موسیقی مدرسهای است که پایان ندارد. از روتین خوشم نمیآید، سبک و روش من نیست. دوست دارم مستمرا در حال یادگیری باشم چون اگر کاری مشابه قبل انجام دهم به سرعت برایم کسلکننده میشود. این احساس نسبت به موسیقی را دوست دارم که هرچقدر بیشتر بدانم کمتر میدانم چون میدانم که هیچچیز نمیدانم. زیبایی موسیقی در همین است. از تفاوتها نمیترسم. خاطرم هست سال گذشته که پروژۀ فلامنکو را آغاز کردم خیلی از موزیسینهای جیپسی تعجب کردند و میگفتند: «چی؟ تو هیچوقت تا به حال با این موسیقی درگیری نبودهای» و خیلی چیزهای اینچنینی. اما فقط چند ماه فرصت لازم داشتم که مبانی و همۀ آن چیزها را یاد بگیرم. درست مثل یادگرفتن یک زبان است. این کاری است که اخیرا به آن مشغولم و در واقع سالهاست که همین کار را میکنم. تلاش برای استقبال از چیزهای جدید و استفاده از آنها در موسیقی خودم برای ساختن چیزهای جدید.
فیوژن همیشگی است
بیور: تبادل و آمیزش فرهنگها (همچنین موسیقی) پیوسته در تاریخ اتفاق افتاده است. اما با پیشرفت تندوتیز تکنولوژی در دهههای اخیر، فرایند آمیزش سبکهای موسیقی (فیوژن) نیز سرعت زیادی گرفته است. با توجه به اینکه امروزه موسیقیهای مختلف از سراسر جهان بیشتر در دسترس هستند صداهایی که موزیسینها هنگام خلق آثارشان میتوانند با یکدیگر ترکیب کنند نامحدود است. به نظر شما در این مختصات دستآورد و زیان ما چیست؟ برای مثال بعضی ممکن است بگویند این مسئله برای حفظ و نگهداری از شکلهای سنتی موسیقی مضر است.
ریچارد بونا: سوال بسیار جذابی است. در هر وضعیتی آدم چیزهایی را از دست میدهد و چیزهایی را به دست میآورد. به عنوان مثال من در کودکی هیچ ایدهای دربارۀ اینکه موزیسینهای هندی چه نواهایی تولید میکنند نداشتم. من در منطقهای روستایی در افریقا [کامرون] بدون هیچ رادیو یا وسیلۀ مشابهی بزرگ شدم. تقریبا برایم محال بود که بشنوم مثلا یک پاکستانی یا مصری چه چیزی مینوازد. در حالی که الان ما به چیزهایی دسترسی داریم که حتی خوابش را هم نمیدیدیم. در مورد شکلهای سنتی موسیقی سوال اصلی این است که دقیقا چه چیزی را میخواهیم حفظ کنیم؟
چیزی که ما دربارۀ حفظ و نگهداریاش صحبت میکنیم هم نوعی ترکیب و فیوژن است. مردم آمیزش و ترکیب را از زمانی که سفر کردهاند پیوسته انجام میدادند. از همان زمان که مردم رنگینپوستی را از افریقا آوردند فیوژن اتفاق افتاد. انواع و اقسام موسیقی از آن زمان خلق شد. ما داریم دربارۀ ۴۰۰ سال پیش صحبت میکنیم. پس این اصالت از کجا آغاز میشود و کجا پایان میپذیرد؟ خط آن کجاست؟
بعضی میگویند که «[موسیقیِ] بلوز اصیل نیست» اما بلوز خودش از ریتمهای سیاهان و بعضی هارمونیهای کلاسیک اروپایی بهدست آمده و همچنین بعضی ملودیهایی که امروزه به موسیقی جز هم تبدیل شدهاند. آدمها خیلی پیش از اینها مشغول ترکیب و آمیزش بودهاند.
به محض اینکه شما آدمهایی را از مکانهای متفاوت کنار هم بگذارید فیوژن [ترکیب] اتفاق میافتد. این مسئله همیشه در جریان بوده است. اما در ۵۰ سال اخیر نسبت به ۲۰۰ سال گذشته با سرعت بیشتری اتفاق میافتد چون مردم سریعتر سفر میکنند و اطلاعات را هم سریعتر به دست میآورند.
آموختن تکنولوژی
ریچارد بونا: در بحث صدا ما قطعا چیزهای بسیاری را از دست میدهیم. تفاوت زمانی که ضبط را آنالوگ انجام میدادیم با دیجیتال درست مثل تفاوت روز و شب است. من هنوز هم یک پایم در دنیای آنالوگ است جایی که هنوز هم کارهایی را انجام میدهم که در کودکی انجام میدادم. من با چند چنگال در کلیسا صدا درمیآوردم و هنوز هم همانطور ضبط میکنم چون عصارۀ اصلی موسیقی آنجاست برای همین هم در خانهام در فرانسه یک استودیوی آنالوگ دارم. همچنین فکر میکنم امروزه ما بیش از ندازه اطلاعات در دسترس داریم. در واقع من خیلی خوششانس بودم که کودکیام جایی زندگی میکردم که هیچ رادیو تلویزیون یا فیسبوکی نبود. چون اطلاعات زیادی دانش را از بین میبرد. موزیسینهای امروز باید حول موسیقی خیلی کارهای دیگری انجام بدهند. مجبورند صفحه فیسبوکشان را بهروز کنند و خیلی کارهای دیگری که هیچ ربطی به موسیقی ندارد. و این همان زیان است چون این روزها واقعا پیدا کردن وقت برای ساز زدن سخت شده است.
با همه اینها باید تطبیقپذیر بود و تکنولوژی را یاد گرفت چون جهان به این سمت میرود. شما به عنوان یک موزیسین نمیتوانید آن را انکار کنید. ما باید یک پایمان را در گذشته نگه داریم و یک پایمان را در آینده بگذاریم به همین خاطر من یک استودیوی دیجیتال هم در نیویورک دارم. یک مثال دیگر از موزیسینی میزنم که هنوز با مداد مینویسد. نوشتن یک آهنگ برای او یک ماه زمان میبرد. دستخط او بینظیر است. دستخط من هیچوقت به خوبی او نمیشود، ای کاش میشد. اما شما امروزه میتوانید در یک ساعت این کار را با کامپیوتر انجام دهید. خب من اگر حق انتخاب داشته باشم یک ساعته این کار را انجام میدهم چون یک ماه وقت ندارم که بنشینم و صرف این کار کنم. اینها کسانی هستند که هیچوقت از تکنولوژی استقبال نمیکنند آنها به کامپیوتر نگاه میکنند و با خودشان میگویند «آه خواهش میکنم، نه!»
امروزه همه چیز دیجیتال شده است همه چیز قالببندی شده است. رادیوها، همۀ نغمهها و همۀ خوانندهها. بیشتر ابرستارههای ما امروزه از پلیبک استفاده میکنند و حتی وقتی اجرای زنده دارند زنده نمیخوانند. یک گروه از موزیسینها هستند که میخواهند صدایشان درست مثل صدایی باشد که از رادیو پخش میشود. جوانهایی که میروند اجرای بیانسه را ببینند دوست دارند درست صدایی را که از رادیو میشنوند در اجرای او بشنوند. اگر شما چیزی را تغییر بدهید آنها به صدای در میآیند و میگویند «چرا تغییرش دادی؟ ما اینطور شنیدهایم و همینطور برای ما بخوان» [هنرمندان هم] مجبورند مخاطبانشان را راضی نگه دارند. زیان درست همین جاست که آدم نتواند اجرای زنده کند چون میترسد اشتباهی مرتکب شود. اشتباه بخشی از فعلوانفعال موسیقی است. ما مجبور نیستیم بینقص باشیم. این همان چیزی است که موسیقی را به شکل امروزیاش درآورده؛ اینکه بتوانیم روی صحنه بداهه اجرا کنیم.
برقراری ارتباط با ابزار موسیقی
بیور: آیا شما موافق هستنید که موسیقی یکی از بهترین نیروهای درمانی برای دنیای پر از مشکل امروز ماست؟
بونا: قطعا
بیور: شما در یک خانواده اهل موسیقی به دنیا آمدهاید و موسیقی در تمام طول زندگی شما را احاطه کرده است. از طرفی به شکل انفرادی مشغول آهنگسازی و نوازندگی هستید و از طرفی با هنرمندان بزرگی از سراسر جهان همکاری میکنید. یک عمر تجربۀ موسیقی دارید. به اعتقاد شما منفعت موسیقی برای زندگی انسانها چیست؟
بونا: اگر جهان ما انعکاس موسیقی بود حتما در دنیای بینقصی زندگی میکردیم چون موسیقی آن دانش بینقص را درون خود دارد. موسیقی بسیار بنیادی است حتی فکر میکنم از اعداد و ریاضیات هم بنیادیتر است. اگر از شما بخواهم عدد ۱۰ را تقسیم بر ۳ کنید هرگز به عدد دقیقی نمیرسید درست است؟ اما در موسیقی همه چیز بسیار بینقص است. شما یک انگشت را تکان میدهید و آنوقت درست همان اکوردی را که میخواهید به دست میآورید. اگر انگشت دیگری را تکان دهید دیگر همان آکورد را نخواهید داشت. بینظیر است. مثلا من به هند میروم و شخصی را که قبلا هرگز ندیدهام ملاقات میکنم. به محض اینکه ما دو نفر شروع به نواختن موسیقی میکنیم ارتباطی برقرار میشود. درست مثل اینکه از قبل یکدیگر را میشناسیم و از خانوادۀ هم هستیم. اما شما دو سیاستمدار را در سازمان ملل کنار هم میگذاری که سالی یکبار هم با یکدیگر ملاقات میکنند و بعد میبینی که حتی با هم حرف هم نمیزنند. من به تازگی با هواپیما به پاریس سفر کردم؛ مردم میتوانند در یک هواپیما هشت ساعت کنار هم بنشینند و حتی یک کلمه هم حرف نزنند. این مسئله هرگز در موسیقی اتفاق نمیافتد؛ هرگز. به محض اینکه اولین نت نواخته میشود شما با هم ارتباط برقرار میکنید. به محض اینکه موسیقی آغاز میشود شما میبینید که مردم با هم میرقصند، آنها حتی همدیگر را نمیشناسند. اما اگر شما همان شخص را در مترو ببینید یا هرجای دیگری شاید حتی یک سلام هم به او نکنید.
موسیقی از تفاوتها عبور میکند
بیور: دلتان میخواهد مردم در اجرای شما چگونه تجربهای داشته باشند؟
بونا: فقط دلم میخواهد لحظات خوبی را از زمانی که موسیقیِ من را میشنوند به خاطر بسپارند. دلم میخواهد از حالا تا بیست سال دیگر بگوید «خیلی لحظات خوبی بود». چون کار موسیقی اصلا همین است. ما باید زندگی را پاس بداریم چون زندگی زیباست و موسیقی ابزاری است که این مسئله را در خاطرمان حفظ میکند. و همینطور یادمان میآورد که همه ما در یک قایق هستیم. این چیزی است که وقتی به یکدیگر میگوییم «من اهل فلان جا هستم» یا «من سیاهم» یا «زردم» یادمان میرود. اما به محض اینکه موسیقی آغاز میشود یادمان میآید که همۀ ما انسانیم و باید این زندگی زیبا را پاس بداریم. به هیمن خاطر از کاری که انجام میدهم خوشحال هستم چون باعث میشود بتوانم آدمها با یکدیکر ارتباط دهم و خودم هم با آنها ارتباط برقرار کنم. ما در موسیقی از چیزهای متفاوت نمیترسیم. من در دنیای موسیقی آموختهام که از تفاوتها استقبال کنم. چون وقتی شما به استقبال تفاوتها میروید قدبلندتر میشوید. در واقع سیاستمداران باید از موسیقی به عنوان یک ابزار استفاده کنند. اما شاید هم چون از قدرت موسیقی باخبرند آن را اطراف خود نمیخواهند.
بیور: مطمئنم که همینطور است. ممنون از اینکه امروز برای این گفتگو وقت گذاشتید.
دیدگاه شما