اوزی آزبرن نمی‌تواند یک ملودی را درست بخواند

رسانه نوا – رونی جیمز دیو برای علاقمندان راک، اسطوره‌ای تکرار نشدنی است. سابقه حضور موفق در گروه رینبو و گروه بلک سبث در دهه ۱۹۷۰ از او خواننده‌ای صاحب سبک و تاثیرگذار ساخته است. موفقیتی که بعدها در گروه خودش تداوم پیدا کرد. دیو ۱۶ می (۲۶ اردیبهشت) سال ۲۰۱۰ درگذشت. این مصاحبه در سال ۲۰۰۸ میلادی توسط دیو لینگ انجام و در سال ۲۰۱۶ در شماره ۱۸۶ مجله‌ی متال همر(نسخه کاغذی) چاپ شده و اکنون به مناسبت سالروز تولد دیو برای مخاطبان گسترده‌تری در سایت متال همر قرار گرفته است. ما هم برای به مناسبت سالگر درگذشت او این مصاحبه را ترجمه کردیم.
مصاحبه با مقدمه‌ای کوتاه از جانب مصاحبه کننده‌ آغاز می‌شود:
سال ۲۰۰۸ شانس به ما رو کرد و ما توانستیم با رونی جیمز دیو کبیر درباره‌ی زندگی‌، نام مستعاری که برای خودش انتخاب کرده و نواختن ترومپت گفت‌و‌گو کنیم

قبل از اینکه همراه خانواده به کورتلند و شمال نیویورک بروید در شهر پورتسموث در نیوهمپشایر به دنیا آمده بودی…
درسته. پدرم که خدمت نظام می‌کرد اهل کورتلند بود. کورتلند۲۵۰ مایل با نیویورک فاصله داشت بنابراین پر بود از فضاهای باز. شهر کوچکی بود با همان جوِ عالی شهرهای کوچک، جایی که آدم مجبور نیست در ورودی خانه‌اش را قفل کند. کودک‌آزاری کلمه‌ای بود که حتی دیکته‌اش را هم کسی بلد نبود و نمی‌دانست چه معنی می‌دهد.

سرِ تاریخ تولد تو همیشه اختلاف نظر وجود داشته. خیلی‌ها معتقدند ۱۰ جولای ۱۹۴۲ متولد شدی اما گاهی اوقات هم ۱۹۴۶ تاریخی بوده که مطرح شده.
خیر. مطمئن باشید سال ۱۹۴۲ بوده.

درباره‌ی پیشینه‌ی خانواده‌گی‌ات بگو.
هیچ اتفاق خاصی نبوده که باعث آزار روحی من شده باشد. خانواده‌ی من از یک مزرعه می‌آمدند.

آیا در دوران مدرسه دانش‌آموز بااستعداد یا خیلی مشتاقی بودی؟
بله، هر دو. از آن بچه‌های انیشتینی نبودم اما با مدرسه خوب بودم. آموختن را دوست داشتم. از همان سنین ابتدایی تسلط زیادی روی زبان انگلیسی داشتم. ارتباط برقرار کردن کلید همه‌ی آن چیزی است که در دنیا برای آدم اتفاق می‌افتد.

آیا موسیقی در خون تو بود؟
تا آن زمان هیچ موزیسینی در خانواده‌ی ما نبود، اما به لطف فرهنگ ایتالیایی موسیقی بخش مهمی از شهر بود. من با اپرا بزرگ شدم و سبک خواندن من تا حد زیادی تحت تاثیر این موسیقی است.

چرا ترومپت را که خیلی هم در نواختن‌اش موفق بودی کنار گذاشتی و سراغ خوانندگی رفتی؟
انقدر ساز ساده‌ای بود که آخرش حوصله سر بر شد. بعلاوه من با ترومپت زدن یکی می‌شدم مثل خیلی‌های دیگر. دلم نمی‌خواست مهره‌ای در یک چرخ بزرگ باشم. اما بعد خوشبختانه راک ‌اند رول را پیدا کردم.

و اینکه ظاهرا تا مرز داروساز شدن هم پیش رفتی؟
من در دانشگاه داروسازی خواندم. پدر مادر من هم مثل همه‌ی پدر مادرهای دیگر معتقد بودند که «اگر کار احمقانه‌ی راک اند رول زدن را دوستی داری به یک پشتیبان نیاز داری». من هم خیلی فرمانبردار بودم و از طرفی هم آن‌ها برای فرستادن من به دانشگاه خیلی زحمت کشیده بودند برای همین خودم را موظف می‌دانستم حرف آن‌ها را گوش کنم.

اسمی که برای صحنه انتخاب کردی؛ «دیو»، در زبان ایتالیایی به معنای خدا است.
نام خانوادگی واقعی من (پاداونا) خیلی بلند و اگزوتیک بود. اسم باید به یاد ماندنی باشد. برای اینکه دلم می‌خواست هویت ایتالیایی خودم را حفظ کنم اسم یک رئیس مافیایی، جانی دیو را انتخاب کردم. البته نه به این خاطر که از بدنامی او بهره‌برداری کنم بیشتر به این خاطر که اسم کوتاهی بود و درست به هدف می‌زد.

بنیانگذاری گروه «رینبو» به همراه ریچی بلک‌مور، گیتاریست سابق «دیپ‌پرپل» در سال ۱۹۷۵ چیزهای زیادی به تو یاد داد، چیزهای خوب و بد. درسته؟
آه، قطعا. ریچی خیلی افراطی بود. یا کاملا از تو شاکی بود یا عاشقت می‌شد، فضای خیلی کمی بین این دو حالت وجود داشت. خوشبختانه با من خیلی بی‌رحم نبود و خیلی چیزها درباره‌ی خصوصیات شخصیی به من یاد داد. من تلاش کردم هیچ وقت آنطور نباشم.

طعم ستاره شدن با رینبو چطور بود و وقتی برای اولین بار اتفاق می‌افتاد چه تاثیری روی تو داشت؟
حتما کمی نگرش من را تغییر داد. اما هدف من از کار کردن با گروه‌های مختلف هیچ‌وقت شهرت نبود. هیچ‌وقت مشهور شدن برایم مهم نبود. ستایش شدن خیلی لذت‌بخش است اما اینکه از آدم بتی ساخته شود خیلی سخت است و من هیچ‌وقت دنبال چنین چیزی نبودم. پس در واقع نه، بودن در گروه رینبو همراه با چنین گیتاریست نابغه‌ای بیشتر به پیشروی من در نوازندگی گیتار کمک کرد تا اینکه جایگاه ستاره بودنم را به من بدهد.

چیزی که مردم یادشان رفته این است که وقتی تو در اواخر سال ۱۹۷۹ به گروه بلک سبث وارد شدی آن‌ها در پایین‌ترین سطح موفقیت‌شان بودند. آیا به این افتخار می‌کنی که به بازگشتن آن‌ها کمک کردی؟
بله. و البته برای بقیه هم خوشحال هستم. آن‌ها می‌توانستند دوباره سرشان را بالا بگیرند و بگویند: ببینید ما آن چیز به درد نخوری که شما می‌گفتید نیستیم

آیا از اینکه نسبت به عضو پیش از خودت آنقدر منفی بودی پشیمان نیستی؟ آن زمان‌ها اوزی آزبرن به عنوان رقیب تو هیچ‌وقت به طور کامل از میدان به در نشد.
من هیچ‌وقت بیشتر از آدم‌های اطراف اوزی یا حتی خود او نسبت به او منفی نبودم. هرگز با او دشمنی‌ای را شروع نکردم. هیچ‌وقت نگفتم او نمی‌تواند بخواند یا بنویسد. اگر فکر می‌کردم او بی‌استعداد است قبول نمی‌کردم قطعاتی مثل «پارانوید» یا «آیرون من» را بخوانم. من متوجه اهمیت او برای گروه بودم. با این حال اگر می‌توانی در چیزهایی که درباره‌ی او گفته‌ام منفی بودنی احساس کنی متاسفم…

خب تو در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۸۱ گفتی: «اوزی آزبرن یک احمق است. او نمی‌تواند یک ملودی را درست بخواند»
خب، درسته، اما با گفتن حرفی به این تند و تیزی مشخص است که حتما داشتم به چیزی در همین حد و اندازه واکنش نشان می‌دادم. من معمولا استانداردهای بالایی را به لحاظ اخلاقی رعایت می‌کنم اما گاهی پیش آمده که اگر تیری به سمت من پرتاب شده آن را به سمت صاحبش نشانه رفته‌ام. منفی بودن معمولا از جای دیگری آغاز می‌شود و من را دلخور می‌کند (و من هم واکنش نشان می‌دهم). خیلی حرف‌های بی‌اساس درباره‌ی من زده شده. به هرحال وقتی شما در حال کسب موفقیت هستید و دیگران نیستند حسادت هم وارد کار می‌شود.

وقتی بلک سبث در سال ۱۹۸۲ از درون پاشید، تشکیل گروه شخصی خودت تمام مشکلاتت را حل کرد یا مشکلات جدیدی ایجاد شد؟
اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم مشکلی نبود. مشکلات تنها زمانی پیدا می‌شوند که موفق هستی. تشکیل گروه دیو چالشی بود به خاطر انعکاس دادن همه‌ی آن چیزهایی که من در گروه‌های اِلف، رینبو و سبث یا حتی خیلی قبل‌تر در آنسامبل رونی دیو و رِد کَپز (۱۹۵۸) آموخته بودم.

در سال ۱۹۸۶ پروژه‌ی خیریه‌ی ستارگان متال را که «هیر ان اید» نام داشت راه‌اندازی کردی و در سال اول بیش از یک میلیون دلار برای گرسنگان افریقایی پول جمع‌آوری کردی. آیا هیچ نتیجه‌ی مثبت ملموسی از آن دیدی؟
آن درآمد حتما الان بیش از سه یا چهار میلیون دلار شده. من از نتایج مثبت آن پروژه بی‌خبرم اما سود آن را به جایی سپردم که احساس می‌کردم قابل اطمینان است. امیدوارم عاقبتِ آن غذاهایی که تهیه شد به ماندن روی یک اسکله یا در خزانه‌ی ماموران حکومتی ختم نشده باشد. اما من هم مثل باقی شرکت‌کننده‌ها برای دلایل خیریه‌ای آن کار را انجام دادم. فکر می‌کنم بخش مهم قضیه این است که ما تلاش خودمان را کردیم.

تو صدای خودت را پرورش دادی در حالیکه خیلی‌ از تو جوان‌تر ها صدایشان را از دست دادند. چطور موفق به این کار شدی؟
من از صدایم به خوبی مراقبت می‌کنم و می‌دانم چطور آواز بخوانم، در واقع تکنیک‌های خیلی خوبی برای این کار بلدم. درست است که در وحله‌ی اول صدای خوبی به من داده شده اما من هم هوشمندی درست استفاده کردن از آن را داشته‌ام.

دیدگاه شما

جدیدترین رویداد موسیقی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

محسن ابراهیم زاده

محل برگزاری: سالن میلاد نمایشگاه بین المللی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

ناصر چشم آذر

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

رضا صادقی

محل برگزاری:

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

سیروان خسروی

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد