یک سال پیش حادثه تلخی دل ایران را لرزاند. کسی چه می داند؟ چه روزهای سختی گذشت میان این دو پاییز. باد آن خزان چه زیبا برگ هایی را از درخت زندگی به زمین فاجعه انداخت! فاجعه وقتی فکرش را هم نمی کردیم عزیزانمان را با خود برد به جایی دیگر. به سرایی که باقی است و زیبا. جایی که از غم از دست دادن خبری نیست. اینجا اما داغ کمر خیلی ها را شکست و یک شبه سال ها پیرشان کرد. آنها یک سال است به امید زنده اند. به امید روزی که شاید ذره ای از این تلخ کامی را بسپارند به باد و دوباره زندگی کردن را تمرین کنند. مردم ایران اما از پس حادثه دست هایشان را دادند به هم برای ساختن سرزمینی که یک شبه فرو ریخته بود. هر کس آنچه در وسع داشت گذاشت میان سفره همدلی. گرچه هنوز کار بسیار است و چشم انتظاران بسیارتر. در یکمین سالگرد از دست رفتن صدها هموطن کرمانشاهی هنوز دو چیز خوب یادمان هست: یکی زلزله نحسی که داغدارمان کرد و دیگری پیمانی که با برادران و خواهرانمان بسته ایم برای کنارشان بودن. من و هنرمندان گروه «راز و نیاز» دوشنبه ای که گذشت به دیدار مردم سر پل ذهاب رفتیم تا بگوییم یادمان هست عهدی که بسته ایم را. در کنسرتی با حضور ۸ هزار نفر در سالن احراز این شهر برایشان هم از غم یاران سفر کرده گفتیم و هم درباره امیدی که لازم داریم تا برگ های درخت زندگی در آن گوشه از خاک ایران دوباره سبز شوند و خورشید باز نور بپاشد به شکوفه هایی که به ثمر خواهند نشست.
دیدگاه شما