«حدود دویست سال پیش بهگفته مستشرقان غربی، کمانچه در بوشهر مرسوم بوده است.
از زمانی که نقاشی همنوازی کمانچه و نیانبان را در بوشهر دیدم(کتاب perse 1841 م) با کنجکاوی این ساز را دنبال میکردم و همیشه دنبال ارتباط این دو ساز بودم؛ حلقه مفقودهای که بهجز یک نقاشی هیچ نشانه دیگری از آن وجود ندارد! من با شاهکارهای «شب»، «کویر» و «سکوت» استاد کیهان کلهر را شناختم و در شب کنسرتش دنبال نیمه گمشده سازم میگشتم.
آنچه در این دو شب کنسرت نظرم را بیش از هرچیزی جلب کرد، ارتباط دیالکتیک و حرکات استاد کلهر در حین نواختن بود.
نمیدانم کمانچه و آرشه در دستان او سماع میکند یا اندام تراشیدهاش در تسخیر ساز قرار میگیرد! هرچه هست او را باید «ابداعگر سماع کمانچه» نامید. کمانچه با او دوست است. او با کمانچه حرف میزند. در تمام طول کنسرت خیره به کلهر بودم. نه اینکه او مرد مشهور موسیقی غرب و شرق است خیر! تمام مدت خیره بودم که او با سازش چه میکند! چگونه ارتباط میگیرد و با سازش چه برخوردی میکند! گاهی از روی زمین بلند میشد و سازش را هم پرواز میداد و من مبهوت حرکات او با سازش بودم. گاهی از سازش صداهای غریب بهگوش میرسید؛ اصواتی که لبریز از محتوا، تکنیک و زیبایی بود. رها از هر قید و بندی با سازش اوج میگرفت. لحظاتی احساس میکردم که میشود تنها او را دید و غرق شد.
میشود موسیقی او را نشنید و تنها حرکات او را دید و لذت برد. تنها صدای سازش نبود که میشنیدم. در هر ثانیه غوغای درونش را با تمام وجود درک میکردم. مرد آرام و کمحرف موسیقی، مجنونوار روحم را مینواخت! نوای کمانچه کلهر چنان سحرآمیز است که هر جنبندهای را میخکوب میکند. من هر دو شب کنسرت کیهان کلهر را از نزدیک دیدم و جالب این بود که هر دو شب کنسرت کیهان کلهر با هم فرق داشت. این تفاوت در احساسی بود که برای من بهوجود آمده بود، درست بهمانند موج دریا. با وجود اینکه به ظاهر در هر دو کنسرت قطعهها تکرار میشد، اما هر موج با موج دیگر متفاوت بود. او از هر صدایی که میتوانست با کمانچه خلق کند، استفاده میکرد و من از خود میپرسیدم در اجراهای آیندهاش با سازش چه خواهد کرد؟ از امروز او را بیشتر دنبال خواهم کرد تا ببینم و بشنوم که با سازش به چه نتیجه جدیدی میرسد.
دیدگاه شما