مرا پشت از آزادگان است راست…. روزگار بر این سان گذشت که نقدِ عمر ، خرجِ تلاش برای آشتی دوبارهی مردمانم با فرهنگشان شود، نه تنها از راه و رسمِ هنرمندی بلکه از راه مردم داری و درکِ روزگاری که در آنیم که اگر میزان، تنها خلق اثرِ هنری بود، راه، تفاوتِ دیگری داشت؛ اما من و همراهِ بزرگم «همایون» روزگار و توانمان را در مسیری هدایت کردهایم که از دلش کودکان و بزرگانی در پیوند با نغمههای سرزمینشان عمر سپری کنند؛ از این روی بود که تهمورس و من، «چرا رفتی»ها و «کولی»ها و «آرایش غلیظ»ها و «رگ خواب»ها و… را با صدای آسمانی «همایون» به گوشِ بسیاری رساندیم. آری هم او استادِ آواز ایرانی است و هم ما توانمان در خلقِ نواهای موسیقیِ ردیف کم نبود؛ اما به گمانم این راه تنها راهِ ادامهٔ حیاتِ این درختِ کهن سال در باغ ایرانی امروز است.
بسی رنج بردم در این سال «سی»
و اما «سی»: این رویای دیروز و حقیقتِ امروز از دل صدها روز عشق بازی و پیوندم با شاهکار فردوسی بزرگ شکل گرفت. آری شاهنامه را بخوانید تا بدانید چه بر ما گذشت که نتوانستیم تاب بیاوریم و رستم و اسفندیار و زال و رودابه و سهراب را به روی صحنهٔ کارمان کشاندیم. «شاهنامه» شناسنامهٔ راستین ما ایرانیهاست. اگر با آن آشنا شوید، شما هم با ما هم رای میشوید. روزی با «همایون» جان بودیم که خیال، ما را به سفری برد؛ به خانهای که «فردوسی طوسی» در حال سپری کردن سی سال رنجش بود. به هم گفتیم: «چه کسی جز یک عاشق نیروی آن را دارد که از تمامِ هستیاش در راهِ حفظ فرهنگ سرزمینش بگذارد؟ از فرزند و همسر و دستمایه و سرمایه؟ از دار و ندار بگذرد تا به عشقاش برسد؟ و چه عشقی پاکتر از عشق به فرهنگ و سرزمینی که مادر فرهنگها و تمدن و زادگاهِ اولین ملت بر روی کرهٔ خاک است؟»
«سی» در رویایم بود؛ اما از آن روز «سی» برایم حقیقتی شد که اگر از این پس با «تنبور»م در گوشهٔ یک خیابان بنشینم و عمرم را برای شناساندنِ دوبارهٔ فرهنگ ایران عزیزم صرف کنم؛ زمان مرگ بدهکار قلب و احساس و روانم نیستم و از آن روی که خداوند در این سی و چهار سال، لحظهای دستِ مرا رها نکرده، با یاری «همایون شجریان» – حنجرهٔ گویای ایران زمین- این رویا محقق شد تا راهمان را با زایش «سی» پی بگیریم که الحق کاری بود و هست بس دشوار و در این راه یاری رسان ما بودند بسیار کسانی از جمله: «تهمورس پورناظرى»، «امیرحسین ماحوزی»، «حمید نعمت الله»، «نغمه ثمینی»، «على اصغر دشتى» و «سحر دولتشاهی» که اگر همراهیشان نبود، این کار میسر نمیشد… خداوند یارشان باشد که بسیار یاریمان کردند.
دیدگاه شما