رسانه نوا – گفتگویی صمیمانه با سپاس صدرنوری آهنگساز و پیانیست، در آستانه کنسرت «چو بیایی» که چهارشنبه آینده در فرهنگسرای نیاوران برگزار خواهد شد.
به گزارش رسانه نوا به نقل از آفتاب، شوق نواختن، درست از همان کودکیاش آغاز شد، جایی که انگار تصویری از تابلوی فردا را در ذهن ترسیم میکرد. با آوای خوش دوست در خانه، آهنگ موسیقی جانی دوباره در او میبخشید. دستهایش بر روی کلاویهها، آهنگ زندگی را با ساز دل آرام آرام مینواخت تا جایی که در این سن کنونی، اولین کنسرت خودش را با نام “چو بیایی” برای مخاطبان اجرا میکند.
سپاس صدرنوری در اسفندماه ۱۳۷۹ بدنیا آمد. وی از همان دوران کودکی با آوا و نواهای موسیقی ایرانی و کلاسیک، آشنا شد. اجرا در سه دوره جشنواره و جایزه استاد همایون خرم و نیز اجراهایی در انجمن فرهنگی ایران و اتریش و نیز ساخت قریب به چهل آهنگ، از اهم فعالیتهای او در حوزه موسیقی است. آلبوم در “آغوش رنگها” اولین اثر از ساختههای او است که با پیانوی وی اجرا و منتشر شده است.
سپاس اولین کنسرت رسمی خود را به همراه یکتا احمدیزاده نوازنده ویولنسل، شهریورماه در فرهنگسرای نیاوران برگزار میکند. گفتوگوی آفتاب نیوز با وی و یکتا را با هم میخوانیم:
رابطهات با پیانو چگونه است؟
رابطه من با پیانو خیلی نزدیک و بهتر بگم عاشقانه است. به طوری که مرهم دردها ومحرم اسرار من و نزدیکترین دوست من هم است.
دوران ارف را در آموزشگاه موسیقی پارس زیر نظر استاد ناصر نظر گذروندم. بعد از پایان این دوره با توجه به ذائقه موسیقیایی خودم که بیشتر به سمت مادر و داییم رفته، موسیقی سازهای کلاسیک و غربی رو دوست داشتم و سازهایی که انتخاب کردم پیانو و ویلنسل بود. از همان کودکی، فضا و محیط خانواده، شرایط انتخاب پیانو را برایم راحت کرده بود،اما بخاطر اهدافی که در کودکی داشتم پیانو را انتخاب کردم.
در خانوادهای بزرگ شدهای که پدر و مادرت از اهالی موسیقی، ادبیات و تئاتر بودهاند. نقش خانواده هنری و فرهنگی را در رشد استعداد فرزندان چگونه میبینی؟
بستر و محیط خانواده در شکل گیری فرد مهم است و من هم مستثنی نبودم. شاید اگر شرایط خانواده من، این نبود و ساز در خانه زده نمیشد من دنبال خیلی کارهای دیگر می رفتم. شرایط خانواده هنری برایم مهیا بود و به من خیلی کمک کرد که بتوانم در این بستر رشد کنم. کمکهای شایان خانواده و گاهی سختگیری های مادرم برای تمرین کردن هم مرا به سمت جلو میکشاند. شاید مثل خواهرم آسمان سخت کوش نیستم و در برخی مواقع پشتکار زیادی نشان ندهم ولی با کمک خانواده توانستم در این زمینه هنری فعالیت کنم.
بدون تعارف میگویم، به نظر میرسد خیلی زود به این درجه از مهارت در نواختن ساز کاملی مثل پیانو رسیدهای. از عوامل موفقیت بگو!
روزی که نواختن پیانو را شروع کردم، عصر اومدم خانه، مادرم چون خودش استاد پیانو و اهل ادبیات و تئاتر است و با هنر آشنایی دارد، بهم گفت هر چی امروز درس گرفتی رو تمرین کن. آن موقع هفت سالم بود. یه جاهایی هم عاشقانه به من سختگیری میکرد که سپاس تمرین کن…
میتوانم بگویم وجود خانواده و نظر مثبت آنها یکی از عوامل موفقیت من در عرصه موسیقی بود. مادرم میگفت، سپاس تمرین کن و این جمله را شاید در یکروز بارها بهم میگفت. موسیقی کلاسیک میزنم و نوازندگی موسیقی کلاسیک یکی از سختترین شاخههای نوازندگی است، چرا که همزمان که داری نتها رو مینوازی باید زیبا هم بنوازی.
به اعتقاد استادم، خانم پروین خرسندیان، شاید خیلیها بتوانند پیانو بزنند ولی شاید چند درصد آنها نوازنده باشند. دومین عامل موفقیتم هم همین استاد خوبم بود. من طی ده سال فقط با همین استاد کار کردم و آموزش دیدم و این ثبات برایم خیلی کمک کننده بود.
شاید پسرها را سخت بشود علاقمند به یک هنر کرد. بنظرم استادت باید در کارش خیلی موفق باشه که تو انگیزه خوبی برای ادامه کار با وی داشتی، با توجه به دانستههای خودم فکر میکردم چون پدر یک پیانیست ماهری است بیشتر با وی آموزش میدیدی…
من پیش پدر آموزش ندیدم. استادم یکی از نوازندههای قدیمی در این عرصه است که برای آموزش موسیقی به کشور اتریش فرستاده شدند و یکی از خاص ترین کسانی است که روی من تاثیر گذاشت.
کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد …
با اینکه پدر و مادرم خودشان استاد موسیقی بودند ولی اعتقاد دارم هیچ وقت یک پدر و مادر نمیتوانند آن طور که باید حکم بکنند که تو باید اینجا رو اینطوری بنوازی… و این به خاطر احساس عاشقانه پدر و مادری است. یک فرد غریبه شاید خیلی راحتتر بتواند این کارو انجام بدهد.
نظر و لطف خداوند را نباید فراموش کنیم شاید اگر لطف خداوند نبود، به اینجا نمیرسیدیم. خواست خدا سرآغاز همه الطاف است.
فرای سبک پیانوی خودت، به کدام موسیقیدان و خواننده علاقه بیشتری داری؟
کلا به ساز ویلن و ویلنسل علاقه دارم و الگوی من در موسیقی، استاد لوریس چکناواریان است. تواضع و فروتنی بسیار بالایی دارند. مهارت ایشان در موسیقی به جرات میتوانم بگویم در ایران حرف اول رو میزنه. من به ایشان ارادات خاص دارم. تواضع و احترامی که این استاد با امثال من دارد، قابل تحسین است. الگوی اخلاقی و مهارتی را از ایشان درس میگیرم.
در مورد خواننده مورد علاقهام چون سبک من پاپ کلاسیک است آندرا پوچلّی را میپسندم. در خوانندگان ایرانی سبک پاپ سیروان خسروی رو از همه بیشتر دوست دارم. در موسیقی سنتی هم به همایون شجریان علاقه مندم.
شاید اولین احساسی که از تماشای پیانو نواختن تو به مخاطب منتقل میشود، پرشور و با حرارت ساز زدن توست. این احساس و ریتم نواختن را از کسی الگو میگیری یا فی البداهه است؟
لبخندی میزند و سرش را بالا میگیرد و میگوید: این حس و حال فی البداهه است. اما در مورد فنون نواختن، هر کسی الگویی دارد. دو نفر در نواختن موسیقی روی من تاثیر خاصی داشتند. داییم کوشا کرمی و پدرم بردیا صدرنوری الگوهای من هستند. من کسی را مثل دایی در نواختن آهنگ بر روی کلاویه با دست چپ ندیدم. ذهنش در نواختن آکوردها باز است و از آن طرف، پدرم دست راستش واقعا بر روی پیانو میرقصد و اینکه کسی بتواند همزمان یک ملودی را در دو دست پخش کند واقعا کار سختی است. من نوازندگیم را بعد از استادم و مادرم از این دو الگو میگیرم و احساس خوب و ریتم نواختن را با شور و هیجان این دو بدست میآورم.
همیشه به نظر میرسد با حرکت انگشتانت بر کلاویه، انگار که از دنیای روزمره رها میشوی و در لابلای نغمههای موسیقی غرق میشی و مهمتر اینکه دوست داری خیلی راحت این حس رو به مخاطب خودت هم القا کنی؟ آیا این حس من درست است؟
این شور و هیجان در من وجود دارد و نقش بازی نمیکنم، تازه در صحنه خودمو حفظ میکنم چون اینقدر که به پیانو نزدیک هستم شاید گاهی بهش ضربهای هم بزنم. یادم نمیاد که یکروز پیانو نزده باشم. این حرارت نواختن هر لحظه باهام است. شاید این حس عاشقانه و نزدیکی که به پیانو دارم مخاطب رو با من همراه میکنه! این سوال رو باید از مخاطبین دیگر هم بپرسید.
در کنسرت آوای دوست، قطعات بسیار زیبایی را نواختی. دونوازی با پدر، آنهم در یک اجرای رسمی چه حال و هوایی دارد؟
خیلی هیجانانگیز بود. با اینکه بارها روی صحنه رفته بودم و این اولین اجرای من نبود، اما هیجانم از اینجا نشات نمیگرفت، بلکه شور من جایی بود که اولین بار با پدر روی صحنه میرفتم. کاملا حس عاشقانه، پدر و پسری بود. من اصلا نمیدیدم که چند صد نفر پایین نشستند و منو دارند میبینند، نگاهم فقط به پدر بود. پدر دلهره ای نداشت، متواضع و مسلط به اجرا. نگاه به پدر قوت قلب من روی صحنه بود.
کمی هم از آماده شدن برای اولین کنسرتت بگو؟
خردادماه امسال تصمیم گرفتم که کارهای خودم را به روی صحنه ببرم .خب من قریب به ۴۰ قطعه موسیقی با آواز و بی آواز و با سازهای دیگه ساختم…
آماده شدن برای این کنسرت برام متفاوت بود. اولین باری است که کنسرتی برای خودم دارم، از بحث مجوز گرفتن تا آمادگی پوستر و … همه را بار اول تجربه می کردم. دوست دارم از آقای ناصر ایزدی تشکر فراوان کنم که برادرانه کمک حال من بودند.
اومدم پیش یکتا و گفتم چنین برنامهای دارم .استقبال کرد و گفت که دوست دارد این همکاری شکل بگیرد و قرار شد برای هشتم شهریور ماه برگزار شود. در مورد کنسرت باید بگم دو بخش دارد:
بخش اول: قطعات سلو و تک نوازی و همچنین دونوازی با ویلنسل یکتا. برخی قطعات هم تلفیقی است از سبکهای مختلف موسیقی و برخی از قطعات از در آغوش رنگها نواخته خواهد شد.
بخش دوم را بهتر است نگویم و برای مخاطبین سورپرایز است. در واقع ما در بخش دوم موسیقی لایت خواهیم داشت. و می خواهم که مخاطبین دقایقی را به آرامش به خواب بروند و سپس بیدار شوند ببینند چه اتفاقی افتاده و این آرامش را در این بخش احساس کنند. بخش دوم ما یک کار جدید است.
به هر حال شهریورماه، اولین کنسرت رسمی خودت را برگزار میکنی. این آغازِ متفاوت، چه تاثیری در زندگی هنری و حرفهای تو خواهد داشت؟
حتی اگر موفق هم نباشم باز هم دست از فعالیت بر نخواهم داشت و ما تلاش خودمان را می کنیم که به موفقیت برسیم. نمیایستیم و به سمت جلو حرکت میکنیم. کلا این آغاز، تاثیر جالب و خوبی خواهد داشت که حتی میتواند باعث انگیزه من برای ادامه راهم باشه. انشالله با موفقیت همراه شود که ببینم مردم چقدر از نواختن من رضایت داشتند و باعث شود به عشق همین مردم کارهای بهتری بسازم.
از کار و فعالیتهای آینده ات بگو؟
دو سال آخر که منتهی به کنکور است را فقط میخواهم درس بخونم. تا آخر شهریور ماه امسال قصد دارم ۳الی ۴ تکآهنگ آماده و منتشر کنیم. سه قطعه تک آهنگ قصد دارم در شبکههای مجازی البته با مجوز منتشر کنم. البته با کمک دوستان. قطعه اول بر روی یکی از ابیات سعدی شیرازی به نام “چوبیایی”، قطعه دوم بر روی شعری از حمید مصدق است به نام “وای باران” و قطعه سوم بر روی ابیات امیرخسرو دهلوی به نام “ای چهره زیبای تو”.
در مورد اسم کنسرت:
سعدی غزلی دارد که خیلی زیباست که در بخشی از این غزل آمده است …
گفته بودم چوبیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
برای اسم کنسرت، بین “چو بیایی” یا “چون تو بیایی” کمی گیر کرده بودم که دست اخر با مشورت دوستانِ جان “چوبیایی” را انتخاب کردیم. البته هیچ مخاطب خاصی ندارد و از هر شایعهای پرهیز میکنم (لبخند میزند).
و سخن آخر؟
از همه دوستان و علاقهمندان موسیقی به این کنسرت دعوت میکنم. اعتقاد دارم ما ایرانیها شوندگان بسیار خوبی هستیم، از همه دعوت میکنم بیایند و کار ما را تماشا کنند. انشالله که مورد رضایت خاطر عزیزان قرار بگیرد.
دیدگاه شما