رسانه نوا – همیشه برای ما سوال بوده است که چه کسی یا کسانی چند سال پیش اولین بار موسیقی را کشف یا اختراع کردهاند. شناختن مبداء و منشاء موسیقی به شناسایی ماهیت موسیقی کمک بسیاری میکند.
به گزارش رسانه نوا به نقل از جام جم، به همین دلیل است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه در این باره فرضیات متعددی داشته اند. عقل حکم می کند که موسیقی یکی از اختراعات انسان متمدن باشد؛ اختراعی که هم سرگرم کننده و با ارزش است و هم بیش از یک ضرورت اساسی زندگی برای خوشگذرانی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. در شرایطی که قدمت تبرها و نیزه های اولیه به ترتیب به حدود ۱٫۷ میلیون سال و ۵۰۰ هزار سال گذشته بر می گردد، قدیمی ترین ساز موسیقی شناخته شده در جهان فقط ۴۰ هزار سال قدمت دارد.
حالا اگر کمی عمیق تر به این قضیه نگاه کنیم داستان جالب تر خواهد شد. در حالی که به نظر می رسد آلات موسیقی جزو اختراعات اخیر بشر است، اما قدمت خود موسیقی به زمان های بسیار دورتر برمی گردد. تحقیقات نشان می دهد که اجداد ما تا پیش از اختراع زبان از موسیقی به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط و همسریابی استفاده می کردند. همچنین از موسیقی به عنوان برچسب اجتماعی مورد نیاز برای پیدایش نخستین جوامع بزرگ بشری تعبیر می شود. بعلاوه شواهد دیگری نیز مبنی بر عمیق تر بودن ریشه های موسیقی وجود دارد. همان طور که انسان ها می توانند تفاوت های جزئی میان ملودی ها را تشخیص دهند، برخی میمون ها نیز قادرند الگوهای صوتی را از یکدیگر تفکیک کنند!
سنت موسیقی
مطالعه در خصوص موسیقی ۴۰ هزار سال گذشته، زمانی که اروپا در آستانه تغییر مهمی بود، شروع شد. انسان های اولیه پیش از ما یا همان نئاندرتال ها این سرزمین را از اولیه ترین گونه های بشری که یک میلیون سال در آنجا زندگی می کردند به ارث بردند و ساکن آن منطقه شدند. در حالی که حالا گونه جدیدی از بشر ـ یعنی خود ما ـ در سطح اروپا پراکنده شده اند. انسان ها در مواردی از نئاندرتال ها باهوش تر بودند. از همه مهم تر این که آنها به سلاح های موثرتری نسبت به نئاندرتال ها مجهز بودند. طی ۵۰۰۰ سال تعداد گونه های انسان ها نسبت به نئاندرتال ها به طور چشمگیری افزایش یافت و چندی پس از آن نئاندرتال ها به طور کل از بین رفتند.
سرعت چشمگیر این تغییر نشان می دهد که بین گونه های ما و نئاندرتال ها تفاوت های اساسی وجود داشته است و شواهد موجود این موضوع را تائید می کند. مثلا نئاندرتال ها غارنشین بودند، اما معمولا زحمت تزئین غارها را به خود نمی دادند. با این حال در نتایج تحقیقاتی که بتازگی منتشر شده مطالبی دال بر خلق برخی هنرهای انتزاعی ـ ابتدایی به صورت سیاه قلم روی دیوار غار جبل الطارق نوشته شده است. زمانی که اجداد غارنشین ما وارد آن منطقه شدند، دیوارهای غار به بوم های نقاشی برای طرح های بلند پروازانه آنها تبدیل شد. آنها پس از ورود به اروپا مشغول کنده کاری پیکرهای انسان و حیوانات روی استخوان و عاج شدند. بعلاوه، در ادامه مسیر تکامل هنرهای تجسمی از استخوان و عاج برای ساختن سازهای موسیقی استفاده کردند.
نیکلاس کنارد، از محققان دانشگاه توبینگن آلمان که در کشف بهترین نمونه های نخستین آلات موسیقی اولیه مشارکت داشته است، می گوید: «سنت موسیقی شفاف و روشن است. ما در جنوب غرب آلمان در سه جای مختلف هشت فلوت پیدا کردیم.» ممکن است در نگاه اول این تلاش های هنری با موفقیت قابل توجه گونه های بشری ما مرتبط نباشد. از نظر کنارد و دیگر محققان، هنر و موسیقی در ایجاد حس هویت گروهی، اعتماد متقابل و در نتیجه موفقیت بشر نقش بسزایی داشته است. کنارد معتقد است که این آثار نمادین کشف شده بیانگر حضور جمعیت بسیار زیادی از انسان ها روی زمین است که به واسطه این آثار همبستگی آنها حفظ شده و در جهت هدف های مشارکت شان با هم همکاری داشته اند. شاید نئاندرتال های منقرض شده هم برای تشکیل این سطح از وحدت اجتماعی تلاش کرده باشند، اما به دلیل عدم استفاده از هنر و موسیقی در رسیدن به اتحاد شکست خورده اند.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد ظرفیت های شناختی نئاندرتال ها مانند ظرفیت های شناختی انسان بوده است. در حقیقت کنارد و دانشمندان دیگر عقیده دارند که داستان پیچیده تر از آن است و استدلال آنها بر این اساس است که هنر و آلات موسیقی که ۴۰ هزار سال قبل در اروپا ظاهر شده است، آن قدر ماهرانه و پیچیده هستند که به طور قطع در سطحی بالاتر از نخستین سنت های هنری تکامل یافته اند. به عنوان مثال باستان شناسان ابزارهایی را کشف کرده اند که صد هزار سال پیش در غارهای جنوب آفریقا برای ترکیب رنگ بدن از آنها استفاده می شد. حتی احتمال دارد که نئاندرتال ها طبق تصورات عمومی گونه وحشی و بی فرهنگی نبوده باشند. ارزیابی مجدد شواهد توسط یک گروه هلندی نشان می دهد که ایده ها و نظرات موجود در مورد گونه ای از انسان ها که با وجود استفاده از سلاح ها و ابزارهای اولیه قادر به استفاده از نشانه ها و نمادهای ارتباطی نیستند و فقط اشکال اولیه اجتماعی را دارند، مورد تائید نیست.
نئاندرتال ها فلوت می نواختند
روس بیاسکو، یکی از محققان موزه جبل الطارق معتقد است، ظرفیت های شناختی نئاندرتال ها و انسان های مدرن شبیه یکدیگر هستند. او می گوید: درک این موضوع که ممکن است نئاندرتال ها آلات موسیقی را ساخته و از آنها استفاده کرده باشند، سخت نیست. اما تا زمانی که شواهد محکمی برای تائید این نظریه یافت نشود یک محقق همواره در اظهار نظر محتاط عمل می کند.
به نظر می رسد دست کم یک ساز موسیقی به یادگار مانده از نئاندرتال ها وجود دارد. این ساز یک فلوت با قدمت ۴۳ هزار سال است که در محل زندگی نئاندرتال ها در اسلوونی پیدا شده است. البته این کشف جای بحث دارد، چون استدلال بسیاری از محققان این اساس است که «سوراخ های انگشت» روی فلوت چیزی جز جای گاز گرفتگی استخوان توسط یک حیوان گوشتخوار نیست. این بحث در شناسایی نخستین سازهای موسیقی باعث بروز برخی مشکلات می شود. از طرفی ممکن است این آلات موسیقی از موادی ساخته شده باشند که طی فرآیندهای طبیعی برای نواختن آهنگ مناسب به نظر می رسیدند. به عنوان مثال، حتی امروزه برخی هنرمندان برای ساخت سازهای موسیقی دنبال درختانی هستند که موریانه آنها را سوراخ کرده است. فرانچسکو دریکو معتقد است تشخیص این گونه سازها در محل زندگی انسان های باستان غیرممکن نیست، اما به تلاش و تحقیقات اختصاصی نیاز دارد. زمانی که آناتومی صوتی آنها و ما مشابه یکدیگر است می توان نتیجه گرفت که توانایی های صوتی آنها نیز مانند ما بوده است.
ایان مورلی، یکی از محققان دانشگاه آکسفورد انگلیس که نوعی از موسیقی ساخته شده توسط گروه های شکارچی-گردآورنده را مورد مطالعه قرار داده است، متوجه مانع دیگری بر سر راه کشف نخستین آلات موسیقی شد. او در کتابش با عنوان سابقه موسیقی که پارسال منتشر شد، تاکید کرد بسیاری از سازهای موسیقی از موادی ساخته می شوند که بسرعت فاسد شده و از بین می روند. این یعنی پیدا کردن ابتدایی ترین مواد مورد استفاده در ساخت آلات موسیقی کار بسیار مشکلی است، چه برسد به آن که نئاندرتال ها از این مواد استفاده کرده باشند.
اما تا اندازه ای این مشکل اهمیتی ندارد، زیرا یک ساز موسیقی وجود دارد که دانشمندان قدمت آن را ۴۰ هزار سال تخمین زده اند و جزو سازهایی است که نئاندرتال ها در نمایش های خود از آن استفاده می کردند. دامنه صوتی بشر حداقل ۵۳۰ هزار سال پیش کامل شده است، بنابراین بسیاری از گونه های انسان های منقرض شده، از جمله نئاندرتال ها، توانایی آواز خواندن را داشته اند. این موضوع را می توان از برخی فسیل های کشف شده درک کرد. استخوان کوچکی به شکل نعل اسب به نام لامی در گلوی ما وجود دارد و برخی محققان معتقدند که شکل این استخوان هنگام صحبت کردن و آواز خواندن به دلیل پایین آمدن حنجره تغییر می کند. امروزه باستان شناسان تعدادی از این استخوان های لامی را در فسیل های نئاندرتال ها کشف کرده اند. استخوان لامی آنها شبیه استخوان لامی انسان های مدرن است. بافت نرم حنجره در فسیل انسان ها از بین رفته است، اما پایین بودن جایگاه آن در گلو نشان دهنده شکل استخوان جمجمه است. بنابراین نگاهی دقیق به شکل جمجمه های متعلق به پیشگامان ما در ۱٫۸ میلیون سال گذشته نشان می دهد که حنجره آنها کمی به سمت پایین بوده است. این یعنی اجداد ما در مدت زمانی طولانی توانایی اندکی در آواز خواندن داشته اند و این توانایی با گذر زمان پیشرفت کرده است.
استعداد موسیقی از حیوانات تا انسان ها
از نظر فالک یک راه بهتر برای پی بردن به منشاء موسیقی، بررسی چگونگی تفاوت های موجود میان آناتومی ما و شامپانزه هاست. یکی از این تفاوت های عمده این است که فرزندان ما نسبت به فرزندان دیگر پستانداران در شرایط درمانده تر و وابسته تری به دنیا می آیند. دلیل روشنی برای این موضوع وجود دارد و آن هم این است که ما فرزندانی داریم که هنگام تولد مغز آنها بزرگ است و در نتیجه تجربه زایمان برای مادران دردناک خواهد شد. زیرا اگر جمجمه جنین در رحم مادر بیش از اندازه رشد کند تولدش با دشواری بیشتر همراه خواهد بود و چه بسا به مرگ نوزاد یا مادر بینجامد.
یکی از شواهد دیگر درماندگی نوزادان ما این است که خود آنها نمی توانند از ابتدا مثل بچه شامپانزه ها برای حفاظت و اطمینان به مادران بچسبند یا در آغوش آنها بروند. مادران مجبورند فرزندانشان را در آغوش بگیرند که این کار آنها را از انجام امور روزانه بازمی دارد. فالک بر این عقیده است که مادران ماقبل تاریخ در فواصل زمانی منظم کودکان خود را پایین می گذاشتند تا بتوانند به امور خود رسیدگی کنند و برای اطمینان کودکان از حضورشان با لحن کودکانه با آنها حرف می زدند. این که مغز اجداد ما در حدود ۱٫۸ میلیون سال پیش به نسبت بزرگ بوده است موضوعی تصادفی نبوده است، دانشمندان با بررسی جمجمه های باستانی مربوط به همان دوران به این نتیجه رسیدند که حنجره بشر از ابتدا به سمت پایین بوده و در نتیجه صدای آنها برای خواندن آوازهای اولیه مناسب بوده است.
به هر حال ممکن است همه این فرضیه ها در خصوص منشاء موسیقی درست باشد. بین این فرضیه ها تفاوت هایی وجود دارد، اما همه آنها بیان کننده این اصل هستند که توانایی ما در درک و ایجاد موسیقی یک گام مهم در تکامل انسان است. بسیاری از این فرضیه ها بر نقش موسیقی در روابط اجتماعی تاکید دارند و با این ایده که سازهای موسیقی در ۴۰ هزار سال قبل، عامل استحکام روابط اجتماعی و موفقیت انسان مدرن در اروپا شده اند؛ مطابقت دارند.
دانشمندان یک تصویر جامع و کلی در خصوص موسیقی دارند. برخی از پستانداران با وجود این که از موسیقی استفاده نمی کنند آهنگ ها را می شنوند. سال گذشته آندریا راویگنانی، یکی از محققان دانشگاه وین در اتریش کشف کرد همان طور که انسان ها می توانند تفاوت ملودی ها یا تفاوت عبارات در زبان گفتاری را درک کنند، برخی میمون ها (مثل میمون های خزموش) نیز می توانند تفاوت های ظریف در الگوهای صوتی را تشخیص دهند. چگونه میمون ها در حالی که از موسیقی استفاده نمی کنند توانایی تشخیص موسیقی را دارند؟ راویگنانی اکنون روی استعداد های موسیقی پستانداران دیگر مطالعه می کند و یک طبل الکترونیک را در اختیار یک شامپانزه قرار داده است. او قصد دارد میزان شباهت طبل زدن آنها با انسان و الگوهای موسیقی را که شامپانزه ها قادر به تقلید آن هستند، بررسی کند. به نظر می رسد توانایی هایی که تائیدکننده وجود نوعی استعداد موسیقی هستند بیش از پیش در حیوانات دیده می شود.
از برقراری ارتباط تا بیان احساسات
چارلز داروین، طبیعی دان قرن نوزدهم و پدر زیست شناسی تکاملی، یکی از اولین کسانی است که سعی کرد علت علاقه بشر به موسیقی را توضیح دهد. او در یکی از کتاب هایش در سال ۱۸۷۱ با موضوع تئوری تکامل اشاره کرد که موسیقی مانند آواز پرندگان است، از این نظر که موسیقی و آواز به پرندگان نر برای جذب جفت خود و هشدار دادن در زمان حضور دشمن کمک می کند. امروزه این نظریه طرفداران کمتری دارد، زیرا آواز خواندن صرفا وسیله ای برای خوشگذرانی جنس نر نیست و در خیلی از موارد پرنده ماده نیز همراه پرنده نرآواز می خواند.
اخیرا توماس گیسمن، یکی از محققان دانشگاه زوریخ سوئیس، تئوری جالب دیگری را ارائه کرد. او در کتابی عنوان کرد چهار پستاندار دیگر (برخی میمون های لمور، میمون های شبگرد هندی، میمون های تی تی و میمون های دراز دست) مانند برخی انسان ها تک همسر هستند همچنین در میان پرندگان، آوازخوانی دو نفری در گونه های تک همسر رخ می دهد. گیسمن اشاره می کند که آوازخوانی تا حدودی با سیر تکاملی تک همسری مرتبط است، اما علت و چگونگی آن هنوز مشخص نشده است.
تعبیرهای دیگر در خصوص منشاء موسیقی بر شباهت های آشکار میان موسیقی و زبان تاکید می کنند. بیشتر مردم قبول دارند که موسیقی می تواند با آنها ارتباط برقرار کند. حتی گاهی اوقات یک ملودی به ظاهر بی معنی باعث ایجاد حس شادمانی یا ناراحتی در ما می شود. محققان می گویند گاهی اوقات حتی اگر شخصی به زبانی ناآشنا صحبت کند می توانیم احساسات او را از روی لحن و صدایش تشخیص دهیم.
شاید موسیقی و زبان هر دو برای برآورده کردن نیاز انسان های اولیه جهت برقراری ارتباط و بیان کردن احساساتشان به یکدیگر تکامل یافته اند. در تاریخچه بشریت، انسان ها گروه های بزرگ تری را تشکیل دادند و برای حفظ وحدت گروهی دنبال راهی بودند تا احساسات خود را برای اعضای دیگر گروه بیان کنند. در دهه ۱۹۹۰ لسلی آیلو و رابین دانبار، از دانشگاه لندن بیان کردند که اجداد ما برای استحکام روابط در ارتباطات خود از لحن عاطفی استفاده می کردند. این دو دانشمند با بررسی این موضوع دنبال راهی برای توضیح تکامل زبان بودند، در حالی که دانشمندان دیگری مثل مورلی بر این عقیده هستند که تاکید آنها بر اهمیت لحن سخن، نشان دهنده آن است که استفاده از لحن عاطفی برای تقویت انسجام اجتماعی می تواند به یافتن منشاء و مبداء موسیقی کمک کند.
دیدگاه شما