دهه ۶۰ و ۷۰ دیگر تکرار نمی‌شود!

جون بائز
هاتف حسینی

رسانه نوا – جون بائز، خواننده و ترانه‌سرای فولک امریکایی در سال جدید میلادی به مناسبت انتشار آلبوم جدیدی بعد از یک دهه در تاک‌شوی اسکاولان، که یک برنامۀ تلویزیونی نروژی-سوئدی است، حضور پیدا کرد و با فردریک اسکاولان، میزبان این برنامه دربارۀ فعالیت‌هایش، مشکل حنجره، ارتباط با باب دیلن و استیو جابز و بسیاری مسائل دیگر به گفتگو نشست. آلبوم جدید او که Whistle Down the Wind نام دارد دوم مارچ ۲۰۱۸ منتشر شد و به گفتۀ هنرمند آخرین آلبوم استودیویی او خواهد بود و پس از این بائز آلبوم دیگری منتشر نخواهد کرد. در این آلبوم بائز آثاری از هنرمندان سرشناس از جمله تام ویتز، جاش ریتر و مری چاپین کارپنتر را بازخوانی کرده است. در ادامه گفتگوی بائز با اسکاولان را که به صورت متن تهیه شده می‌خوانید.

– خیلی خوش آمدید. به اسکاندیناوی خوش‌ آمدید.
ممنونم، این برنامۀ فوق‌العاده‌ای است. واقعا دچار شوک فرهنگی شدم. در ایالات متحده طولانی‌ترین برنامه، نهایتا، چیزی در حدود ۴ دقیقه و نیم است.

– آه، اینجا ما خیلی وقت داریم… وقتی به این عکس‌ها نگاه می‌کنم… (عکس‌هایی از دوره‌های مختلف فعالیت بائز نمایش داده می‌شود) خب این عکس‌ها خاطرات زیادی را برای همه زنده می‌کند اما برای شما چه حس و حالی دارد وقتی عکس‌هایی از آن دوران را می‌بینید، برای شما صاحب این عکس‌ها چه کسی است؟
الان برایم دشوار است خودم را آن دختر جوان ببینم. وقتی به تماشایش می‌نشینم او را و کارهایی را که انجام داده تحسین می‌کنم. زن جوانی را می‌بینم که موهبتی شامل حالش شده و از پیش تصمیم‌اش را گرفته که چگونه زندگی کند؛ اینکه از صدایش برای کمک به تغییرات اجتماعی استفاده کند و سعی کند بهترین کاری را که از دستش برمی‌آید انجام دهد.

– خیلی از ایده‌های شما تا به امروز تغییر کرده آیا به عنوان یک انسان تغییر کرده‌اید؟
اگر سن من را در نظر بگیرید که ۷۷ سال است دروغ است که بگوییم این اتفاق نیافتاده. قطعا تغییر کرده‌ام اما تلاشم این بوده شالودۀ زندگی‌ام که کنش بی‌خشونت برای یک زندگی بدون خشونت بوده همچنان به همان شکل باقی بماند، البته منظورم این نیست که باقی مانده می‌گویم این تلاشم بوده.
– شما صاحب یک شمایل خیلی جدی هستید..
آه خدای من (می‌خندد)

– شما در سن پایین و تقریبا یک‌شبه به شهرت رسیدید. چطور با این مسئله برخورد کردید و مواجهۀ شما با شهرت در این سال‌ها چگونه بود؟
وقتی به شهرت رسیدم دلم نمی‌خواست یک سوژه تبلیغاتی باشم، سوار لیموزین شوم یا به هالیوود راه پیدا کنم برای همین مسیر دیگری رفتم که خب کار دشواری بود. برای اینکه من را روی صحنه راضی کنند باید همه چیز را سیاه می‌کردند و هیچ چیز روی صحنه نمی‌آوردند، نه پرچم و بنری نه گل نه چیز دیگر. یادم هست یکی گفته بود کار کردن با او به اندازه مدیریت کردن یه گروه راک سخت است، حداقل در کار با گروه‌های آزادی داشتند صحنه را طوری که زبیا باشد تزئین کنند. اما با همۀ این‌ها خوشحالم که این مسیر را انتخاب کردم چون اگر سراغ مسیر دیگری می‌رفتم حتما راهم را گم می‌کردم همانطور که برای خیلی از جوان‌ها و خیلی از آدم‌ها اتفاق می‌افتد.

– آیا فکر می‌کنید در مجموع آدم سختی برای همکاری هستید؟
بله (می‌خندد). قطعا باید این را از کسانی که با من کار کرده‌اند بپرسم اما فکر می‌کنم در حال حاضر خیلی بد نیستم.

– شما در حرفۀ باب دیلن نقش مهمی داشتید. شما برای او مخاطبان زیادی آوردید و با هم اجرا می‌کردید آیا او آدم سختی برای همکاری است؟
(می‌خندد) این بیشتر از چیزی که دربارۀ دشواری کار با من پرسیدید خنده‌دار است… می‌دانید ناگزیر حرف باب به میان کشیده می‌شود و این اجتناب‌ناپدیر است. بنابراین فقط می‌خواهم این را بگویم که من او را تحسین می‌کنم و برایش اهمیت قائلم. اتفاقا اخیرا او چیزهای قشنگی هم دربارۀ من گفته (لبخند می‌زند). آن دوران را که باهم بودیم و با همۀ آن آدم‌های با استعداد خاطرم هست. منظورم دهۀ شصت و هفتاد است؛ این چیزی است که هرگز دیگر تکرار نمی‌شود. آن دوران واقعا انفجار استعداد و تواناهایی‌های بی‌نظیری بود و مردم دلشان می‌خواست هرچه بیشتر به این جریان متصل باشند چه از طریق شرکت در جنبش‌های مدنی چه اعتراضات به جنگ ویتنام. مردم اشتیاق شدیدی داشتند. به نظر من نزدیک‌ترین چیزی که به حس و حال آن دوران وجود دارد اتفاقی است که همین حالا در فلوریدا بین دانشجویان در حال رخ دادن است، احساس اینکه یک جنبش واقعی در حال تشکیل شدن است، اینکه یک نوجوان ۱۵ ساله پشت میکروفون بایستد و بگوید ما دیگر این‌ چیزها را قبول نمی‌کنیم. چنین اتفاقی از آن زمان تا کنون بی‌سابقه بوده و این نوجوانان واقعا در کار خودشان و خواسته‌هایشان جدی هستند.

– شما برای مدت زیادی اکتیویست بوده‌اید، حتی در کنار مارتین لوترکینگ راهپیمایی کرده‌اید و برای مردمی از دنیاهای متفاوت تاثیرگذار بوده‌اید مثلا خود باب دیلن، مارتین لوترکینگ، حتی فکر می‌کنم مدتی با موسس شرکت اپل، استیو جابز هم دوست بودید. این افراد همگی آدم‌های بسیار تاثیرگذاری هستند و همچنین شما هم بر آنها تاثیرات زیادی گذاشته‌اید آیا این افراد فصل مشترکی دارند که برای ما قابل تشخیص باشد؟
چند وقت پیش با یک روزنامه‌نگار استرالیایی – فکر می‌کنم استرالیایی بود – گفتگویی تلفنی داشتم و سوالات بسیاری پرسیده شد. او در آخر گفت یک سوال دیگر هم دارم آیا خبر داشتید شما تنها زن جهان هستید که هم با باب دیلن دوست بودید هم استیو جابز… (می‌خندد)

– آیا با اصطلاحِ خوانندۀ معترض موافق هستید؟
این دریافت من از کاری که کرده‌ام نیست. به نظرم آهنگ معترض بیشتر از شرایطی به‌وجود می‌آید که در آن اجرا صورت می‌گیرد. اینکه یک آهنگ کجا خوانده می‌شود و بعد هم ترانۀ آن. برای مثال زمانی که همسر سابقم به خاطر اعتراضات سیاسی در زندان بود… او عاشق مرل هگن و آهنگ‌های کانتری-وسترن بود، خب من پیش از اجرا توضیح دادم که این قطعه را تقدیم می‌کنم به همسرم که… و بعد توضیحاتی دربارۀ او و جنگ دادم و بعد کانتری-وسترن خواندم که خب البته خیلی با یک اثر اعتراضی فاصله داشت اما در آن پس زمینه چنین کارکردی پیدا کرده بود.

– شما کارهای بیشتری از خواندن، حرف‌زدن یا اجرای آثارتان کرده‌اید. شما سفرهای زیادی رفتید و به مناطق جنگی سفر کردید. می‌دانم که آن زمان یعنی در سال ۷۲ در هانوی بودید، درست در زمانی که بمباران بسیار شدید بود آیا می‌توانید برای لحظاتی ما را به آنجا ببرید؟
وقتی من آنجا رسیدم گروه‌های «صلح‌طلب» بودند که با گروه‌های «صلح‌طلب» دیگر ملاقات می‌کردند و هیچ خبری از حزب کمونیست ویتنامی‌های شمالی نبود. قرار بود با هم صحبت کنند. جایی که ما رفته بودیم یک وزیر بود و یک جوان مائوئیست یک چپی و یک ارتشی سابق و یک ژنرال چهارستاره با ما بودند. ما رسیدیم و من یادم هست در ابتدا قرار نبود هیچ بمبارانی باشد در واقع برای نیمی از سال هیچ بمبارانی صورت نگرفته بود به همین خاطر هیچ‌کس انتظار بمباران را نداشت. دومین شبی که ما آنجا بودیم و به شام بزرگی دعوت شده بودیم صدای آژیر آمد و من با خودم فکر کردم این‌ها تمام مدت این تمرین‌ها را انجام می‌دهند. بعد صدای انفجار بمب‌ها را از دور شنیدیم البته ما هنوز نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد، ویتنامی‌ها می‌دانستند اما آن‌ها هم شوکه شده بودند آنها ما را به پناهگاه بردند و خاطرم هست که در پناهگاه بود که به مرگ خودم فکر کردم خیلی ترسیده بودم… آدم نمی‌تواند در آن شرایط آرامشش را حفظ کند همه، حتی آن‌ها که باوری به خدا ندارند، دست به دامان خدا می‌شوند و دعا می‌کنند بمب روی سر آن‌ها نیافتد بعد آدم احساس گناه می‌کند چون اگر بمب روی شما نیفتد به این معنی است که روی سر دیگری افتاده است و این شرایط بالاخره یک سرش برای افرادی باخت است. لحظه‌ای بود که با خودم فکر کردم یک صلح‌طلب به پناهگاه هجوم نمی‌برد برای همین دفعۀ بعدی که صدای آژیر را شنیدم داشتم خیلی آرام راهم را می‌رفتم بعد انفجاری بزرگ خیلی نزدیک به ما اتفاق افتاد و یادم هست که یک‌مرتبه خودم و تصمیماتم را فراموش کردم و فقط به‌دنبال این بودم که خودم را به پناهگاه برسانم.

– آیا شما به دنبال ایجاد آسایش برای دیگران بودید یا فکر می‌کردید دیگران باید آسایش شما را فراهم کنند؟
به محض اینکه به اوضاع مسلط شدم، که یک شبه اتفاق افتاد، چون در یک شب ۱۱ حمله بمباران انجام شد، شروع به خواندن کردم. در پناهگاه شروع به خواندن کردم و این کار خودم را هم آرام کرد.

– می‌دانم که اخیرا نگرانی شدیدی در مورد صدایتان دارید. چه اتفاقی برای صدای‌تان افتاده؟
این اتفاق برای خیلی از خواننده‌ها می‌افتد. همیشه همینطور است جاذبه به‌تدریج همه چیز را به سمت پایین می‌کشد اما ظاهرا در مورد من از حنجره‌ام شروع شده. در حنجره ماهیچه‌‌ای وجود دارد که انعطاف‌پذیری خود را به مرود از دست می‌دهد و شما مجبورید برای آن کاری کنید. برای /من هم همین اتفاق افتاده است.

دیدگاه شما

جدیدترین رویداد موسیقی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

محسن ابراهیم زاده

محل برگزاری: سالن میلاد نمایشگاه بین المللی

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

ناصر چشم آذر

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

رضا صادقی

محل برگزاری:

0
روز
12
ساعت
31
دقیقه
10
ثانیه

سیروان خسروی

محل برگزاری: مرکز همایش های برج میلاد