رسانه نوا – راجر واترز بعد از ۱۲ سال آلبوم جدیدی منتشر کرد. البته اگر «Ça Ira» که یک اپراست را کنار بگذاریم و به کارنامه راک او بپردازیم او در واقع بعد ۲۵ سال آلبوم واترزیِ دیگری را ارائه کرد. آلبومی که در کانالها و گروههای تلگرامی دست به دست میشود. چند روز پیش از انتشار این آلبوم و به بهانه انتشارش، پای سخنان ۴ چهره نام آشنای موسیقی ایران نشستیم تا به واکاوی محبوبیت پینک فلوید و راجر واترز در ایران بپردازیم. علی بوستان (نوازنده سهتار و عضو ثابت اجراهای گروه همآوایان در آلبومها و کنسرتهای حسین علیزاده )، رامین صدیقی (مدیر نشر هرمس)، دارا دارایی (نوازنده گیتار بیس و سرپرست گروه داماهی) و احسان صدیق (بنیانگذار و گیتاریست کوارتت کاسته) میهمان ما بودند تا جایگاه جهانی پینک فلوید و چگونه مهم شدن این گروه برجسته تاریخ راک را با هم بررسی کنیم. این چهار مهمان گرانقدر که هر کدام در کار خودشان از بهترینها هستند، آنقدری به موضوع تسلط داشتند که ورای تکلف اینگونه میزگردها خیلی صمیمانه و به شکل گپ و گفتی دوستانه بحث را پیش بردند و اینگونه برای من فرصتی پیش آمد تا فراتر از یک پرسشگر، شنونده خوبی باشم. متن زیر بخش اول این میزگرد است.
راجر واترز به زودی آلبوم جدیدی منتشر میکند و سه تک آهنگ از این آلبوم را در چند هفته اخیر ارائه داده بی مناسبت ندیدم جایگاه و اهمیت پینک فلوید در ایران را بررسی کنیم. به همین منظور از شما عزیزان خواستم تا کنار هم برای ما این موضوع را واکاوی کنید. گروه پینک فلوید همپای شهرت جهانی اش در ایران هم مطرح است. این اتفاق عجیبی است چون بسیاری از ستارهها و گروههای شاخص موسیقی جهان در ایران چندان محبوب نیستند و پینک فلوید یک استثناست. به نظر شما این اتفاق چه دلیلی دارد؟
رامین صدیقی: در مورد اینکه چرا برخی گروهها و هنرمندان در ایران مطرح میشوند و دیگران نه، تحقیق خاصی صورت نگرفته و ما ناگزیر بر اساس تجربههای شخصیمان تحلیل میکنیم. همیشه قیفی بوده که از آن نام تعداد محدودی از هنرمندان در ایران بیرون آمد و صحنه برای آنها شکوفا شد. تازه پینک فلوید نمونه خوبی است حداقل اینکه در کشورهای دیگر هم همینقدر محبوبیت داشت. در همان دوران هنرمندان و گروههای در ایران مطرح شدند که در کشور خودشان کسی آنها را نمیشناحت. شما در آلمان از «الوی» صحبت کنید تعداد کمی آنها را میشناسند یا مثلا در انگلیس از هر ۵۰۰ نفر راک گوش کن ، شاید یک نفر کمل را بشناسد، باقی تصورشان از کمل ، سیگار است. این جریان از اواخر دهه ۱۳۴۰ شمسی آغاز شد و بخش عمدهای از مطرح شدن هنرمندان متکی به شانس بود اینکه چه کسی با خودش چه موسیقی میآورد، تاثیر مهمی در این جریان داشت. نمیتوان با تحکم گفت چون پینک فلوید خارج از ایران و در اروپا و امریکا مطرح بود، در ایران هم مطرح شده است. چون خیلی گروهها و هنرمندان بودند که به اندازه پینک فلوید در دنیا مطرح بودند ولی در ایران مطرح نشدند. از اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ با شکل گیری موسیقی سایکودلیک و بعد از آن پراگرسیوراک، انگشت شمارند گروههایی که در ایران به این اندازه شهرت پیدا کردند. «جتروتال»، «جنسیس»، «کینگ کریمسون» در ایران چندان شناخته شده نیستند به لحاظ تارخی جلوتر هم بیایم و حتی گروههای پاپیولارتر را هم مرور کنیم ماجرا همین است. گروهی مثل «دورز» که در صنعت موسیقی پاپ و راک امریکا خیلی مهم است چون پیش از «دورز» گروهی نداشتیم که از امریکا ظهور کند و بتواند با گروههای امریکایی رقابت کند. اما دورز هم در ایران مطرح نشد. هیچ گروهی به اندازه پینک فلوید در ایران مطرح نشد و جالب اینکه محبوبیت آنها ادامه پیدا کرد. من یادم هست ۸،۹ سالم بود که آلبوم «دارک ساید آو دِ مون»(نیمه تاریک ماه) منتشر شد. از همان زمان «تایم» را در برنامههای رادیویی میشنویم حتی بعد از انقلاب «تایم» را در برنامه رادیویی «تقویم تاریخ» میشنویم. انقدری موسیقی آنها رخنه کرده بود که استفادههای ثانویهای هم میشد که ما در مورد موسسیقی گروههای دیگر این را نداشتیم. من ترجیح میدم از این موضوع به عنوان اتفاق یاد کنم نه اینکه ارزش گروه را نادید بگیریم. من فکر میکنم اینکه چرا پینک فلوید در ایران مطرح شد، خیلی تصادفیتر از این حرفها بود که من بخواهم تحلیلش بکنم.
علی بوستان: به دلیل کمبود ماخذ، موزیکی که ما گوش میکردیم موضوع مشترک جمعها بود. در میان ما نقاش بود، مثلا پیمان یزدانیان پیانو مینواخت، من موسیقی سنتی ایرانی کار میکردم و … ما جمعی بودیم که طی برنامههای خاصی خیلی جدی مینشستیم و موسیقی گوش میکردیم. عبارت «فول آلبوم» اصلا در جمعهای ما استفاده نمیشد. به سختی از طریق «استریو تال» و «رودکی» یک آلبوم را پیدا میکردیم. اتفاقا شاید بشود گفت که مجاریی که از طریق آنها به دست ما موسیقی میرسید برای ما تعیین سلیقه میکرد. ولی هر چیزی را هم گوش نمیکردیم. من فکر میکنم دغدغههای اجتماعی پینک فلوید و همراهی آن با موسیقیاش که باعث میشود موسیقی آنها قدرت تصویرسازی بالایی داشته باشد، در مطرح شدن این گروه در ایران هم تاثیر زیادی داشته است. همین شخصیت ضدجنگ راجر واترز باعث شده بود برای «دِ وال» کانسپتی داشته باشد. واترز دیدگاهی ضد رسانه به خصوص رسانههایی تلویزیونی دارد. این ایدهها گروههای مثل پینک فلوید را متمایز میکرد از گروههای پاپ و آنها را صاحب اندیشه و جهان بینی میکرد. آلبوم «د وال» یک اپرای راک است. خط سیر داستانی دارد و کارگردانی مثل آلن پارکر را ترغیب میکند تا از روی آن فیلم بسازد. من فکر میکنم حتی بدون اینکه دقیقا بدانیم مسئله راجر واترز در این اشعار چیست، درد مشترکی را حس میکردیم. مصیبتهایی پس از جنگی که واترز در «د وال» مطرح میکرد خیلی با حال و روز ما که در اوایل جنگ بودیم، همخوانی داشت. شهر ما به راحتی بمباران میشد و ما آرامش دائمی نداشتیم. و آن دغدغهها ضد جنگ واترز با حال و روز ما همخان بود. نمیتوان حکم داد ولی شاید این دلایل موثر بود. در آن سنین تین ایجری ما که خلا زیادی وجود داشت و ما چیزی گیرمان نمیآمد این موسیقی بسیار تاثیر گذار بود. این تاثیر تا زمان دانشگاه ما ادامه داشت و در موسیقی، نقاشی و فیلمسازی ما تاثیر گذاشت.
شما نوازنده سهتار هستید. این موسیقی در نوازندگی شما در آن دوران دانشجویی چه تاثیری داشت؟
علی بوستان: من در آن دوران تلاش میکردم ببینم آیا میشود در موسیقی ردیفی بر اساس سلوهای گیلمور نوازندگی کرد. این طور «برشته» ساز زد، آنگونه که او شمرده و با طمانینه نوازندگی کرد. در صورتی که آن زمان چیز دیگری در موسیقی ردیفی باب شده بود؛ اینکه پر تحرک و پر مضراب ساز بزنید. آن موقع بر خلاف اینکه موسیقی ایرانی همیشه بر مسیر یک تک ملودی پیش میرفت، سعی میکردند این هنجار شکسته شود. ولی گیلمور طور دیگری مرا غلغلک میداد حتی تا آنجه که ما به شوخی کارهای پینک فلوید را با سهتار اجرا میکردیم. خیلی پیش از اینکه محسن نامجو این کار را بکند. برای من آن دوران خیلی عزیز است و اگر بخواهم شخصی حرف بزنم، واترز برای من اینگونه است :« هر چه آن خسرو کند، شیرین بود»! کاری هم به این ندارم که «امیوز تو دث» یا «سا ائیرا» چطور بود. واترز ، واترز است! من با رامین یک اختلاف نظری سر فعالیتهای اخیر واترز دارم از جمله بحثهای که ترکهای اخیرش با رامین داشتیم. و واترز برای من همان است که بود. به قول معروف «آقامون واترز»!
رامین صدیقی: حرف علی کاملا درست است. فقط اینکه این ماجرا پیش از انقلاب آغاز شد در سنین ۱۰ تا ۱۴،۱۵ سالگی امثال من و تقریبا هم زمان با دیگر جاهای نیا. آن زمان ماشینها دستگاه پخش کاست نداشتند و کاتریج داشتند. دایی من کاتریج آلبوم «مِدِل» را گرفته بود و اتفاقا اولین بار در جاده چالوس بودیم که برای من گذاشت. من حدود ۵ سالم بود و در میانه قطعه «اکوز»- آنجا که فقط افکتهای صوتی است- من قالب تهی کردم و دو شب کابوس می دیدیم. می خواهم بگویم که نسل پیش از ما که ۱۵، ۱۶ سالی از ما بزرگتر بودند مثل دایی من ، پینک فلوید گوش میکردند. بحث این این است که چرا گروهها و هنرمندان دیگر اینگونه وارد فرهنگ ایران نشدند والا من هم جز کسانی هستم که غیرت و تعصب داشتیم. من پینک فلوید گوش کنِ جدی بودم. حتی از زمانی که نمیفهمیدم جریان چیست. پدر من موسیقیدان بود و داییام هم راک باز باد و من از ۵، ۶ سالگی مدام این موسیقی را میشنیدم. اما من با علی یک تفاوت دیدگاه دارم. من در این سن و سال به خودم اجازه میدهم که این پرسش را مطرح کنم که ایشون به قول علی آقای ماست ولی چرا؟!
دارا دارایی: شما اگر تاریخچه این گروه را مرور کنید، چند نقطه عطف دارد. در آغاز کار موسیقی این گروه به آن معنی نوشته شده و آهنگسازی شده و منسجم نبوده است. بعد از آلبومهایی مثل «مدل» و «دارک ساید آو دِ مون» سر و شکل پیدا میکند و آهنگسازی نمود بیشتری دارد. و گروه به فرم مورد نظرش رسید. بعد از این هم در کل دنیا نظرها به پینک فلوید جذب شد، تا پیش از آن بیشتر در خود انگلیس و شاید اروپا مطرح بودند. من فکر میکنم بعد از این نقطه عطف اول که از آلبوم «مدل» شکل میگیرد در ایران هم توجه جلب میکند.زمانی که آلبوم «دِ وال» به ایران هم آمد، توجه به این گروه صدچندان شد. بیشتر به خاطر همان فاکتورهایی که علی گفت. یعنی آن همذات پنداری که آن نسل با این محتوا داشت.
رامین صدیقی: همزمانی انتشار این آلبوم با آغاز جنگ در ایران هم خیلی موثر بود.
دارا دارایی: محبوبیتشان در ایران شاید دلایل دیگری هم داشت. مثلا اینکه اعضای گروه خیلی آدمهای سادهای به نظر میآمدند. فقط سازشان را مینواختند. شاید این باعث میشد مردم فقط به موسیقی آنها و تصویری که آن موسیقی برایشان میساخت توجه میکردند. اهل تظاهر نبودند مثلا لباسهای خیلی معمولی تنشان میکردند ولی گروههای مشهور اینگونه نبودند. ایرانیها هم روی این چیزها حساسند. اینکه آدمهای سادهای بودند ولی در عین حال مثلا دیوید گیلمور چهره جذابی هم داشت.
رامین صدیقی: حرفی که دارا میزند درست و بسیار مهم است. از میان آن همه گروه، گروههایی که آن زمان در ایران مطرح شدند،همه راکرهای موقری بودند. در همان دوره که کمل و پینک فلوید در ایران مطرح میشوند گروه «دِ هو» هم بود که روی صحنه ساز میشکستند. لدزپلین بود که از پشت بام هتل چیزهای به پایین پرتاب میکردند! از میان آن همه گروه تعدادی سرند شدند که این ویژگی که دارا میگوید را داشتند. من تا حالا به این چیزی که دارا میگوید فکر نکرده بودم، شاید این وجه اداب و اخلاق آنها برای ما بسیار مهم بود و باعث شد پذیرش آنها برای ما راحتتر باشد و بقیه گروهها با وقفه وارد ایران شدند.
البته در کنار این موضوع اینکه رامین اشاره داشت به مسئله همزمانی آغاز جنگ و انتشار آلبومی مثل «دِ وال» خیلی اتفاق مهمی بوده است . چون در سالهای پیش از انقلاب حتی پیش آمده که گروهی مثل «اسکورپیو» تلاش کند «اپیتاف»ِ کینگ کریمسون را کاور کند ولی بر اساس مستنداتی که هست کمتر بودند (تقریبا اصلا نبودند) گروهها (یا در واقع بیت بندها)یی که تا نزدیک انقلاب در همان کافههای محفل خودشان، اثری از پینکفلوید کار کنند.
احسان صدیق: به نظرم دوران کاری پینک فلوید سه دوره است. در دوره اول سایکو دلیک است و هیچ ارتباط ویژهای با پراگرسیوراک ندارد. آلبوم اولشان (The Piper at the Gates of Dawn) -که قرار بود بعد از آن تور امریکا داشته باشند و به خاطر همان ماجراهای سید برت این کار انجام نشد- کاملا سایکودلیک است. اهمیت گروه پینک فلوید به خاطر موسیقی سایکودلیک است نه پراگرسیوراک. اتفاقاتی که در امریکا و انگلیس رخ میدهد روی ما و به طور کلی در تمام دنیا تاثیر گذار است. پینک فلوید اولین و جدیترین گروه سایکودلیک در انگلیس است. در آن زمان هر گروهی که سبکش سایکودلیک بود در ادامه به پراگرسیو راک تبدیل میشد ولی به نظرم پینک فلوید در ادامه پراگرسیوراک نمیشود، در این جریان قرار میگیرد ولی در حال و هوای سایکودلیک باقی میماند. آن چیزی که ما از پینک فلوید دوست داریم دوره دوم آن است، دورانی که پینک فلوید به لحاظ سبکی از جانب منتقدان، گروهی در سبک «اسپیس راک» نام گرفت. به نظر من اینکه ما ایرانیها پینک فلوید دوست داریم ربطی به موسیقی این گروه ندارد. به طور کلی اینکه آدمها در ایران چه چیزی را دوست دارند یا از چه چیزی فاصله میگیرند، به طبقه اجتماعی آنها برمیگردد. به عنوان مثال هم سن و سالهای من و دارا دوستانی داشتند که خانودههایشان تودهای بودند. رفتار اجتماعی آنها با بقیه اجتماع فرق دارد و همیشه این موضوع را تاکید میکنند. در آن خانواده چیزی جریان دارد که با خانواده من فرق دارد. پینک فلوید یکی از آن چیزهاست که یک طبقه اجتماعی آن را انتخاب کرده است، بدون اینکه حتی بخواهد فکر کند آیا این را می خواهد یا نه. به جای پینک فلوید میشد گروههایی مثل «کمل» یا «یوریا هیپ» را انتخاب کرد. همه آن نسل قدیمی، حتی نسل قبل از نسل رامین که صفحههای پینک فلوید داشتند و یا دارند، اگر پینک فلوید داشت ، «دیپ پرپل» ، «بلک سبت» و «یوریا هیپ» هم حتما داشتند. یک طبقه اجتماعی تصمیم گرفت به خاطر فیلم «دِ وال» پینک فلوید را بپذیرد و آن را درک کند. میشد مثلا «سافت ماشین» گوش کرد ولی آن طبقه نمیتوانست «سافت ماشین» گوش کند ولی پینک فلوید را درک کرد و در نتیجه وارد آن بازی شد. شما از خیلی از ادمها اگر بپرسید چرا پرسپولیسی هستند نمیتوانند پاسخ دقیقی بدهند. خانوادگی این اتفاق رخ میدهد. یعنی همه خانواده پرسپولیسی هستند شما هم طرفدار این تیم میشوید و یا برای مخالفت با خانواده، به سمت استقلال میروید. انتخابهای اینگونهای در کشورهای جهان سوم معمولا به این شکل انجام میشود. من تا حالا نشنیدم کسی از نسل ما بگوید که مثلا بابام «اکوز»ِ پینک فلوید را شنید، و زندگیاش کن فیکون شد. برای خودم هم این اتفاق نیفتاد. ممکن است «اپیتاف» را شنیده باشم و زندگیام عوض شده باشد ولی با هیچ ترکی از پینک فلوید این اتفاق برای من نیفتاده است.
به نظر شما این علاقه شدیدی که به پینک فلوید در ایران وجود داشت و دارد تاثیری در موسیقی ایران داشته است؟
احسان صدیق: بستگی دارد که موسیقی ایرانی را چه چیزی تعریف کنید. سالها پیش گروهی داشتیم که من در آن کیبورد میزدم، دارا بیس، آرش پژند مقدم دارمز و کیارش صدیق گیتار. یادم هست یک روز آرش و کیارش سر یک ریتمی به نتیجه نمیرسیدند و کیارش گفت که «برو پینک فلوید گوش بده و ببین که پاساژهای نیک میسن چقدر کوتاه است. به راحتی با سه، چهار نت پاساژ می دهد ». چندی پیش داشتم آن چیزی که آن موقع ضبط کردیم را گوش میدادم و دیدم که چقدر پینک فلویدی است ولی به زور اینگونه است و شاید اگر آرش بود اینطور نمیشد.
منظورم از موسیقی ایران کل موسیقی ایران نبود. منظورم همین جریانی است که خود شما در آن فعال هستید و کار میکنید و همین جریانی که چندان رابط به موسیقی پاپ و حتی سنتی مین استریم ندارد.
دارا دارایی: پیرو بحث قبلی این نکته کلی را میخواستم بگویم که بحث «مد» شدن یک چیز در ایران را هم نباید نادیده گرفت. اینکه آدمها از روی دست هم تصمیم میگیرند چه چیزی را گوش کنند. یک بخشی از اینکه این موسیقی تا این حد با ما عجین است و ما حس میکنیم آن را درک میکنیم بیشتر محدود به چند ترک مشخص است. شاید یک توالی آکورد آنقدر به مزاق ما خوش میآید که تبلور حسهای ماست و این حس بیشتر غم و حزن که ما را به موسیقی پینک فلوید پیوند زده است. من فکر میکنم تاثیری که در موسیقی ما داشته بیشتر از همین جنبه است، از جنبه اندوه و وجه ملانکولیک درون آن چهار نفر در موسیقی ما تاثیر گذاشته است. در واقع بیشتر از این وجه بوده تا مثلا تجربههای خاصی که پینک فلوید در موسیقی انجام داده است.
احسان صدیق: شاید به نوع ساده شده آن حسی است که ما موسیقی ایرانی داریم. ما آن حزن را در موسیقی ایرانی داریم ولی درک آن سخت است. حداقل سخت تر از پینک فلوید است. یعنی یعنی نمونه آن حزن در موسیقی ایرانی محتوای سختی برای ادراک مثلا یک مخاطب انگلیسی است. شاید علی این موضوع را بهتر بتواند توضیح بدهد. ولی پینک فلوید قدرت این را دارد تا محتوایی ارائه کند که مخاطب ایرانی هم آن را درک میکند.
علی بوستان: من با صحه گذاشتن بر حرف دارا در مورد اندوه ، ترجیح میدهم به جای اندوه از کلمه «تعمق» استفاده کنم. درون گرا بودن این موسیقی موضوع اصلی است. همذات پنداری با این موسیقی میتواند اندوه از دست دادن دوست شهیدم باشد. زمان شما این موضوع وجود نداشت ولی من یادم هست که همکلاسیام برای گرفتن نمره به جنگ رفت و شهید شد و من وقتی «Comfortably Numb» را میشنیدم، تصویر شهرام مقابل چشمانم میآمد و این خیلی فرق داشت با دیدن تصویر یار! یا مثلا آن صحنهای که شخصیت نوجوان در «دِ وال» به مادرش میگوید:«آیا میشود به دولت اعتماد کرد؟» چیزی بود که در ذهنمان ساختار پیدا میکرد. بحث اندوه نبود، بحث دغدغهها و تعمق بود.حتی بحث غرور هم مطرح بود. بحث دیگری که دارا درباره توالی چند آکورد ساده مطرح کرد هم جالب است. موسیقی پینک فلوید پیچیده نیست، خیلی چیز عجیب و غریب تکنیکی نیست که نتوان اجرا کرد. ما در سنت ادبیمان به این میگویم «سهل و ممتنع». یعنی نمیتوان آن را از سادگیاش خارج کرد. اعتراف صادقانهای کرد احسان اینکه گفت پینک فلویدی میزدیم ولی پینک فلوید نبود.
یعنی شما معتقد هستید ایدئولوژی و ذهنیت واترز چیزی بود که آن زمان در ایران موثر بود و طرافداران بسیاری جلب میکرد؟
علی بوستان : بله طرز تفکر واترز و رویکردی که به شرایط اجتماعی داشت روی ما تاثیر زیادی داشت مخصوصا نگاهی که واترز به ساختار داشت. مثلا ایدهای که در آلبوم «The Pros and Cons of Hitch Hiking» طراحی میکند در جوانانی که آن زمان شروع به نوشتن کردند بسیار تاثیر گذاشت. شاید به این دلیل است که آنها در دانشگاه معماری خواندند. آنها میدانند ساختار و فوندانسیون یک اثر هنری چیست. من با ابراهیم نبوی که صحبت میکردم، میگفت که در نوشتههاش کاملا از پنیک فلوید ایده میگیرد و حتی چند نمونه را برایم توضیح داد. اتفاقا تصادفا برای دیدن اجرای «In the Flesh» در دوبی با هم سفر شدیم. با چه مکافاتی هم پول جمع کردیم تا این کنسرت را برویم. خیلی از هنرمندان شاخههای مختلف علاقمند پینک فلوید هستند. مثلا من میدانم که آقای مهرجویی از طرفداران پینک فلوید است. شاید از سادگی منحصر به فرد این گروه است. سیر توالی آکوردها ساده است ، ملودیها و حتی پاساژها هم ساده است. چیزی است که به شما اجازه میدهد آن را هضم کنید. در مسند روشنفکر نمینشیند و به شما محصولی عجیب و غریب و ارائه نمیکند. کاری که بسیاری از جریانات هنری از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ این کار را میکردند. در ایران هم همین بود. یکی از مهمترین ویژگیهای پینک فلوید این بود که مصادیق مورد استفادهاش در دسترس و قابل فهم بود. فکر می کنم سهل و ممتنع بودن پینک فلوید باعث شد در ایران جا باز کند، مثل شعرهای سهراب.
رامین صدیقی: من و علی از یک نسل هستیم. یک نسل قبلتر از ما مثل آقای مهرجویی، مثل دایی من، آنها که الان بالای ۷۰ سال هستند، پینک فلوید گوش میکردند. دو، سه نسل بعد از آنها هم گوش میکند. این یک امتیاز برای پینک فلوید محسوب میشود که تایملس در میان نسلها حرکت میکند. این همه چیز در موسیقی تغییر کرده است. سبکها ۵ سال به ۵ سال عوض شدند ولی این گروه کماکان استمرار داشتند و محبوب هستند. به نظرم خیلی بحث «مُد» نیست. بحث «دِ وال» به کنار ولی به نظر من حول اولی که پینک فلوید به موزیک گوشکنهای ایرانی داد با «Atom Heart Mother» بود. آلبوم «مِدِل» هم خیلی مهم بود. ما داریم درباره جامعه رو به توسعه صحبت میکنیم. موسیقی پینک فلوید، یک موسیقی شهری است. حالا در هر سبکی که آنها را دسته بندی کنیم.ما درباره تهران دهه ۱۳۵۰ صحبت میکنیم که جوهره مدرنیسم به آن وارد شده بود. ما کشور سنتی نبود و نیستیم. کشور درحال پیشرفت بوده و این محصول هنری هم وارد آن میشود. و شهروند مدرن بودن را با معترض بودن یکی میدانست. یعنی اگر میخواستی روشنفکر باشی، باید از وضعیت موجود ناراضی باشی، باید معترض باشی و پینک فلوید چنین کدهایی را به شما میداد. در «دارک ساید آو…» بحث شهر و انسانهای شهری را تحلیل میکند یا در «انیمالز» جامعه شهری را در سه طبقه تحلیل کرده است. این برای جامعه ایران خیلی مفهوم بود. از طرف دیگر گروههای مشابه آن دوران که مطابق با محدوده زمانی اوایل دهه ۱۳۵۰ تا آغاز جنگ مطرح شدند، وارد پیچیدگیهای شدند که جامعه ایران نیازش را نداشت. گروه «یس» به هر حال در این طبقه قرار میگیرد. «یس» میخواست از شعر تا فضا و ساختار همه چی را پیچیده کند. حرف درستش را شش دور دور سرش بچرخاند و بگوید. یعنی از قبل برنامه ریزی میکند یک کانسپت آلبوم دبل با عنوان «Tales from Topographic Oceans» را تولید کند که پیچیده است و به لحاظ تجاری هم موفق نیست. ولی آن دوره موفق یس با آلبومهایی مثل «Fragile» و «Close to the Edge» موسیقیشان رگههای سایکودلیک و پراگرسیو داشت ولی انقدر پیچیده نبود. ما شعر محور هستیم و به ادبیات اهمیت میدهیم. برای من شعرهای پینک فلوید خیلی راحتتر قابل فهم بود. قافیه و وزن داشت. مثل آلبوم «دارک ساید….» یکی از کلاسیکترین روشهای لیریک نویسی است. و این اشعار برای کسی که فارسی میخواند و شعر نو را هم دنبال میکند، خیلی قابل فهمتر است تا شعرهای پیچیده «یس» یا متنهای خیلی بومی و محلی «جتروتال». یکی از دلایلی که هیچ وقت «جتروتال» در ایران آنقدر محبوب نشد، برای اینکه تکستهایش بسیار انگلیسی است. شاید همانقدری بریتانیایی است که نمایشنامههای آقای بیضایی ایرانی است. پینک فلوید این سهل و ممتنع را داشت که خیلی وابسته به فرهنگ خاصی نبود. داشت درباره جوامع شهری حرف میزد. این جامعه میتوانست حرات، استانبول یا مادرید باشد. این یک امتیاز بود. در کنار همه اینها تنگنایی که ما حتی قبل از انقلاب برای تهیه موسیقی داشتیم، به کمک محبوبیت این گروهها میآمد. علی یادش هست. وقتی یک آلبوم جدید میگرفتیم ما مراسم داشتیم. رفقا را دعوت میکرید و طی مراسم مفصلی یک تیپ ۴۶ دقیقهای که شاید بد هم ضبط شده بود را گوش میکردیم و ساعتها آن را تحلیل میکردیم. الان شما با یک کلیک تا شماره کفش بچه تام یورک را هم متوجه میشوید. آن عطش در ایران شرایط از بین میرود.
ظاهرا همانطور که علی هم به آن اشاره کرد، کنسرت «In the Flesh» اولین حرکت طرفداران واقعی پینک فلوید به دیدن کنسرت یکی از اعضای این گروه است که آثاری از پینک فلوید هم در آن نواخته میشود. شما هم به این اجرا رفته بودید؟
رامین صدیقی: بله. وقتی ما راهی دیدن کنسرت «In the Flesh» شدیم شرایط جالبی بود. وقتی هواپیما مسیری را طی کرد و آدمها حس کردند حالا آن قوانین داخلی را میتواند نادیده بگیرند یک مرتبه لباسها تغییر کرد و حتی آدمهای ۵۰، ۶۰ ساله تیشرتهای پینک فلوید با عکس آلبومهایشان را پوشیده بودند. من مشابه این داستان را از بچگی داشتم. من ارتباطم با پینک فلوید قبل از اینکه به ایران بیایم شروع شد. من و برادرم از وین فرار کردیم تا کنسرت پینک فلوید را برویم. داییام به ما کمک کرد. به مادرم گفت که ما آخر هفته به خانه او برویم. در حومه وین زندگی میکرد. گفت با دوچرخههایتان بیاید. ما را جمعه بعد از ظهر برد. به ما پول تو جیبی داد و ما را راهی کرد. ما چهار کشور را رد کردیم تا کنسرت را ببینیم. ما از وین (اتریش) رفتیم مونیخ (آلمان)، از مونیخ رفتیم به سمت برمه و رفتیم هلند. از هلند رفتیم فرانسه و از آنجا با کشتی رفتیم برایتون. آن موقع تونل مانش هم نبود. از برایتون با قطار رفتیم لندن. (از جیبش بلیت کنسرت را در میاورد که بیش از ۳۶ سال است که آن را نگه داشته) این بلیت کنسرتی است که ما رفتیم. این کنسرت اولین تور «دِ وال» بود. ۸ اگوست ۱۹۸۰ برگزار شد. یک ماه و نیم قبل از شروع جنگ در ایران. ما دو سه ساعت قبل از کنسرت رسیدم لندن و فردایش برگشتیم . من ۱۳ سالم بود و برادرم ۱۹ سالش. برای ما یک آیین زیارتی بود. این را گفتم تا برسم به اینجا که پیش از جنگ هم این ماجرا تاثیر خودش را داشت ولی جنگ به تاثیر فزاینده آن در ایران شتاب داد. حتی تنشهای سیاسی سالهای اول انقلاب و آن درگیریها و اغتشاش را «دِ وال» با یک قافیه و ریتم خوبی برای مخاطب ایرانی بیان میکرد.
ماجرای رو به روی هم قرار گرفتن طرفداران گیلمور و واترز که به ایران هم کشیده شده، از کجا آغاز شد؟ بعد از «فاینال کات» و آن مشکلات مشهور شروع شد یا از قبل از آن هم وجود داشت؟
رامین صدیقی: ریشههای ماجرا به پیش از آلبوم «دارک ساید…» باز میگردد. زخم چرکین بود که در «دِ وال» تبله کرد. در «فاینال کات» عملا پینک فلویدی وجود نداشت. ریچارد رایت که نبود و بقیه هم پذیرفتن که برای واترز بنوازند ولی عملا آلبوم پینک فلوید نبود. وقتی آنها موسیقی متن فیلم «زابرسکی پوینت»ِ آنتونیو نی را ساختند، مشکلاتی پیش آمد. و بعد هم موسیقی فیلم «مور» را ساختند. و بعد از «مور» موسیقی متن فیلم «La Vallée» یا «Obscured By Clouds» به کارگردانی باربه شرودر را ساختند. موسیقی که واترز دوست داشت برای آن فیلم بنویسد یکی موسیقی زمخت و سفتی بود. و شرودر این را دوست نداشت و گیلمور را راضی کرد که موسیقی را اصلاح و مقداری لطیفش کند. اگر موسیقی متن این فیلم را گوش کرده باشید ، خیلی پینک فلویدی صدا نمیدهد مقداری به موسیقی دوران سید برت نزدیک است و یک مقداری هم فضاهای آلبومهای شخصی گیلمور را دارد. حضور گیلمور در این آلبوم محسوستر شد. البته چارهای نبود دستمزد زیادی کرفته بودند و باید کار را تحویل میدادند. واترز خیلی دلخور بود و گفت ادامه نمیدهد و گیلمور کار را تمام کرد. همین موضوع باعث شد در صفحه «دارک ساید…» به عمد اسم تک تک آهنگسازها نوشته شد. مثلا شما یک قطعه به اسم «مانی» دارید که مقابلش نوشته :واترز، گیلمور، رایت ،میسون. به غیر از دو قطعه آهنگسازی کارها ۴ نفره انجام شده ولی ترتیب اسمی که جلوی قطعات نوشته متفاوت است. یعنی مشخص است هر کس در کدام قطعه نقش بیشتر داشته است. اولین جرقه مشکل با همان فیلم «La Vallée» زده شد. واترز در آلبوم «دارک ساید…» اصرار داشت اسم آهنکسازان نوشته شود. منتها این آلبوم آنقدر برای آنها شهرت و محبوبیت به ارمغان آورد که این مشکلات زیر پوست ماند. در آلبوم «Wish You Were Here» میتوانست این مشکل بالا بیاید که رد شد. این آلبوم در اوایل کار نافرجام بود. هفتهها به استودیو رفتند ولی چیزی از آن بیرون نمیآمد. شُک دیدن سید برت باعث شد این آلبوم شکل بگیرد. به «انمیالز» رسیدند که آغاز برملا شدن مشکلات و اختلافات بود. اینکه واترز سهم زیادی از حجم محتوای آثار گروه را بر عهده داشت، طوری که در حال به سایه بردن بقیه بود، مسئله ساز شد. منتها اینجا هم ناپلئونی رد شد چون واترز به گیلمور سهم خوبی در خواندن و سلو نواختن داد و به نوعی با یک آبنات او را راضی کرد! ولی در «دِ وال» مشکل جمع شدنی نبود. چون در کنسرت آلبوم «انمیالز» افتضاحی به بار آمد. واترز رو در روی مخاطب قرار گرفت و آب دهان به صورت یک مخاطب انداخت و ….بعد از این بود که واترز رفت تا «دِ وال» را بنویسد و قرار هم نبود که آلبوم برای پینک فلوید باشد، قرار بود پروژه شخصی واترز باشد. بعد با وساطتت باب ازرین(Bob Ezrin) و چند نفر دیگر این کار به پینک فلوید برگشت. این رقابت مشابه رقابت پل مککارتنی و جان لنون بود که از یک جایی بیرون زد.
دیدگاه شما